از جنس خاک

فدائی خاک خونین ایرانم، عاشق و دلداه شهیدانم

از جنس خاک

فدائی خاک خونین ایرانم، عاشق و دلداه شهیدانم

از جنس خاک

ما بدان مقصد عالـی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شـما گامـی چند

بایگانی

۳۰ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

باز چه شده که ناگهان به اذهان عمومی، دوباره فتنه 88، احمدی‌نژاد و بیانات مقام معظم رهبری در آن زمان یادآوری می‌شود؟ باز چه شد که یاد احمدی‌نژاد کرده‌اند؟! انتخابات نزدیک است، نه؟

آیا قرار است که برای مجلس خبرگان، علیه مقام معظم رهبری، و برای مجلس شورای اسلامی، علیه جناح مقابل، ضد تبلیغ شود؟! هر چند این روش‌ها هنوز هم بی‌تأثیر نیست و بر عده‌ای اثر می‌گذارد، اما کاملاً سوخت شده است.

ایشان در مواردی به اختلاف‌ نظرها اشاره کردند و بیان نمودند که در این موارد، نظر رییس جمهور (احمدی نژاد) به من نزدیک‌تر است. فرمودند:

«... من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلاف نظر دارم که طبیعی است ولی مردم نباید دچار توهم باشند . البته بین ایشان و آقای رئیس جمهور اختلاف نظر هست ،هم در مسائل خارجی و مسال داخلی و نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیک‌تر است ...» (1388/3/29)

الف  بله، وقتی امر مشتبه می‌شود، جنجال و غوغاسالاری و جوّسازی راه می‌افتد، حتی به نام ایشان اعلام مواضع خلاف می‌شود، حتی یک عده مواضع خود را منطبق با «خط امام» می‌خوانند و چنان از خود تعریف می‌کنند که گویا جز آنان کسی امام را نشناخته و تبعیت ننموده است، مقام ولایت و رهبری، باید دیدگاه و نظر خود را شفاف بیان نمایند و بگویند که در میان این نظرات متفاوت و حتی مغایر، کدام به نظر ایشان نزدیک‌تر است.

ب  مقام معظم رهبری، نفرمودند که "نظر من به آقای احمدی‌نژاد نزدیک‌تر است"، بلکه فرمودند « نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیک‌تر است »، چرا که به لحاظ شرعی، قانونی و عقلی؛ نظر "ولایت فقیه" شرط است و نه نظر اشخاص. پس باید دید که کدام نظر، به نظر ولایت فقیه نزدیک‌تر است؟ آیا اکنون نظرات آقایان هاشمی، خاتمی، روحانی و سایر هم خطان، به نظر ولایت فقیه (در برخی از موارد سیاست داخلی و خارجی) نزدیک‌تر است؟ یا همان است و زاویه و فاصله بیشتر هم شده است؟

ج  اما ببینید که در جنجال سازی، وقاحت را به حد کمال می‌رسانند و معترض می‌شوند که اولاً چرا ایشان چنین گفتند؟ و ثانیاً چرا هیچ وقت حرفشان را پس نگرفتند؟! بعد هم می‌گویند: «چرا نمی‌شود از رهبری انتقاد کرد؟!" و البته اصلاً نمی‌گویند که چرا آقایان مخالف با نظر رهبری، در نظرات خود تجدید نظر نکردند و خود را اصلاح و در خط امام، رهبری و انقلاب قرار ندادند و هنوز هم پافشاری می‌کنند؟!

د - اما در مورد سایر حواشی که بیان شده، مثل کلاهبرداری و اختلاس و ... که همیشه بوده و هنوز هم هست،  مهم و تعیین کننده و اثرگذار این است که فضای تبلیغاتی و ضد تبلیغی در اختیار کدام جناح می‌باشد؟ از ضعف‌های عمده‌ی آقای احمدی‌نژاد این بود که حتی در زمان صدراتش نیز نتوانست رقابت کند و فضای تبلیغاتی را در اختیار بگیرد چنان که در طول انقلاب، هیچ گاه فضا و ابزار تبلیغاتی، در اختیار جناح موافق با امام و رهبری نبوده است و اگر انقلاب و نظام هنوز پابرجاست، به خاطر "مردم" است که نه تنها "ولایت" را قبول دارند، بلکه عشق می‌ورزند.

حال به نمونه‌های کوچکی از فضاسازی‌های تبلیغاتی دقت نمایید:

آیا یادتان هست؟

*- آیا یادتان هست که چقدر ضد تبلیغ کردند که آلودگی هوای تهران و مراکز استان‌ها به خاطر تولید بنزین در داخل کشور است؟! یادتان هست که به جای خشنودی و رضایت از تولید بنزین در کشور نفت‌خیز، چه ضد تبلیغی به راه انداختند؟! یادتان هست که به محض تغییر دولت و وزیر نفت، با صراحت گفتند که بنزین را وارد می‌کنیم؟! خب چرا؟ آیا این معاملات پورسانت هم دارد؟!

منتهی گفتند که یورو چهار وارد می‌کنیم، ولی در عمل بنزین زیر کمترین استاندارد وارد کردند و بعدها معلوم شد که اصلاً بنزین تولیدی ایران در تهران  و مراکز استان‌ها مصرف نمی‌شد.

خب حالا چه کسی (مقام یا رسانه‌ای) می‌گوید که این هوای آلوده به خاطر این بنزین غیر استانداردی است که معلوم نیست از کجا تهیه کرده و وارد می‌کنند؟ دیگر نمی‌گویند که این سکته‌ها و مرگ و میرها به خاطر این بنزین وارداتی می‌باشد؟ خیر، بلکه مقام مسئول (اگر اشتباه نکرده باشم، خانم ابتکار) می‌گوید: «مردم شاهدند که آلودگی هوای تهران، کمتر از سال 1392 شده است!»

*- آیا یادتان هست که سر گران شدن گوجه فرنگی چه شد؟ حتی به مجلس کشیدند! اما امروز هیچ خبری نیست، حتی اگر نزدیک به دو هزار تن سیب زمینی را معدوم کنند!

*- یادتان هست سر گرانی نرخ طلا و ارز چه غوغایی به پا شد، در حالی که همه می دانستند طلا و ارز دست چه کسانی بلوکه شده است؟ اما امروز هر چه شود، خبری از جنجالش نیست.

*- یادتان هست که به ویژه در سال آخر، چه غوغایی به خاطر رکود بازار ایجاد شد و دولت مقصر شناخته شد (در حالی که ...)؟ حالا از یک سو می‌گویند رشد اقتصادی مطلوب است، از سوی دیگر خودشان اقرار و اذهان می‌کنند که بازار راکد شده است، از سوی دیگر با وقاحت می‌گویند که باید کارشناس اقتصادی از خارج بیاوریم، از سوی دیگر می‌گویند: «بودی که وار» و هر کس هم انتقاد کند، نمی‌فهمد، شعور ندارد و ...!

 حتی از آغاز مذاکرات با صراحت تأکید کردند که مردم منتظر کاهش نرخ ارز و یا ارزانی کالا نباشند! به صراحت گفتند که حتی پس از برداشته شدن تحریم، منتظر اتفاقی مثل ارزان‌تر شدن نرخ خودرو و ... نباشید! حالا به مردم وام ده میلیونی [و البته با بهره] می‌دهند تا بتوانند خرید کنند و بازار کمی بچرخد؛ اگر چه بدینوسیله همه به دولت بدهکار می‌شوند. (همان سیاست غرب)

*- یادتان هست که چه مانوری سر احترام به گذرنامه ایرانی انجام دادند! خب امروز هر بلایی در فرودگاه سر مسافر ایرانی در می‌آورند ویزا هم که نمی‌دهند ورود هر کسی که به ایران سفری کرده باشد نیز به امریکا نیز ممنوع شده است ...؛ اما دیگر جنجالی نیست.

*- یادتان هست که وقتی احمدی نژاد گفت که مخالفین انقلاب، فتنه‌گران و ... خس و خاشاک هستند، چه غوغایی به پا شد؟! خب امروز حتی به موافقینی که انتقادی دارند، بی سواد ترسو دلال تحریم ... و حتی کلاغ گفته می‌شود، اما خبری از جنجال نیست!

*- و صدها مورد دیگر.

نتیجه:

*-پس باید آگاه و بصیر باشیم. اجازه ندهیم که هیچ یک از جناح‌ها، با هوچی‌گری، اهداف و امیال خود را به ما تحمیل کنند. ما باید آگاهانه و هوشیارانه، پیرو مواضع و سیاست‌های مقام معظم رهبری باشیم، نه این که منفعل مقاصد منتخبین خودمان گردیم. آنها باید تابع رهبری و مردم باشند، نه این که مردم تابع جنجال‌های آنان شوند.

*- ما به زودی پای صندوق رأی جهت انتخابات نمایندگان خبرگان و مجلس شورای اسلامی می‌رویم. آن چه انتخاب می‌کنیم، آقا یا خانم الف و ب نیست، بلکه چگونگی سرنوشت خودمان و کشورمان را رقم می‌زنیم.

*- این چه جنجالی است که برای مسئله ولایت و رهبری به راه انداخته‌اند؟! هدف و قصدشان چیست؟ چه برنامه‌ای در سر دارند؟!

*- آیا می‌دانید که در دانشگاه‌ها و ...، چه جریانی به راه افتاده است؟! چطور شد که ناگهان فرزندان آقای هاشمی، همه جزو روسا و اعضای هیئت علمی دانشگاه‌ها شدند؟! آیا قصدشان فقط و فقط رشد علمی کشور در دانشگاه‌ها بوده است؟!

*- آیا می‌دانید چقدر سمینار و دو مینار تشکیل می‌دهند تا اساتید تشریف بیاورند و با تحلیل‌های گوناگون و گاه به ظاهر علمی و آکادمیک و مبتنی بر نظریات غربی و شرقی، به دانشجویان القا کنند که رشد و توسعه و پیشرفت، منوط به تغییر رهبری است؟! و می‌گویند: دست کم فعلاً شورایی شود تا ببینیم بعد چه می‌کنیم؟!

*- به راستی چه شد که آقایان هاشمی و سید حسن خمینی، تصمیم به شرکت در انتخابات مجلس خبرگان گرفتند؟! البته اشکالی ندارد، آزاد هستند، مردم نیز در رأی آزاد هستند، اما آیا هیچ قصد و هدفی به جز خدمت صادقانه به اسلام و مسلمین و ملت، ندارند؟! و ما هم باید باور کنیم؟!

پس بصیر باشیم و خود را فریب ندهیم و اجازه ندهیم که دیگران ما را فریب بدهند.


 

برگرفته از وب سایت پایگاه پاسخگویی به سوالات و شبهات

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۱۳:۰۷

به بهانه دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در حوزه انتخابیه شهرستان های گرمسار و آرادان

دروغگویی در شرع مقدس اسلام حرام و آن قدر مذموم و نکوهیده است که در این خصوص احادیث و روایات زیادی آمده بطور نمونه، امام حسن عسگری(علیه السلام) می فرمایند: «همه بدی ها و پلیدی ها در یک اتاق گرد هم آمده و کلید آن دروغ است.» پس تکلیف دروغ گفتن از نظر شرع کاملا روشن است و گوینده دروغ مستوجب عقوبت سخت. اما این تنها یک طرف مسئله است، مسئله مهم و خطر دیگر دروغ گفتن از سوی هر کسی و هر مسئولی در هر رده ای می باشد. هیچ مسئولی حق ندارد به مردم دروغ بگوید،  چرا که موجب ضربه خوردن به اعتماد و اطمینان مردم  خواهدشد آن هم مردم شریف این خطه عزیز، مردمی که همه سختی ها و مشقات و رنج ها را در طول این سالها متحمل شده اند و همیشه با حضور در همه صحنه ها پشتیان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بوده اند.

مردمی که ناملایمات فراوانی را به خاطر رسیدن به آرمان های بلند انقلاب بزرگشان تحمل کردند و خواهند کرد چه برخی از مسئولان بفهمند، چه نفهمند و چه خود را به خواب غفلت بزنند یا نزنند و یادشان برود که مسئولیت، امانتی است که نظام از طرف مردم در اختیار آنان گذاشته و همه می دانند که چه سخت و وحشتناک است عقوبت خیانت در امانت. و بدیهی است که دروغ گفتن هر مسئولی در هر رده ای، همانند کارشکنی، سوءاستفاده، حرام خواری، زد و بند، بی تعهدی، ناکارآمدی، بی لیاقتی و ... خود خیانتی در امانت خطیر مسئولیت محسوب می شود و آیا واقعا دروغ گفتن و ضربه زدن به اعتماد و اطمینان مردم و پشت پا زدن به خون شهیدان و ترویج بدبینی و سوءظن، خیانتی نابخشودنی به کشور و مردم نیست؟ آن هم خیانت به مردمی که جان و وجود و فرزندانشان و همه داشته های مادی و معنوی شان را برای نگاهداشت و پاسداری از انقلاب بذل کرده اند مردمی که در هر شرایطی استوار و ثابت قدم از انقلاب و دین و میهنشان حفاظت و حمایت کرده اند اما متاسفانه برخی از مسئولان فقط هنگام رای گرفتن از مردم یاد آنان می افتند. در حالی که همه مسئولان در تمامی رده ها در همه اوقات و احوال در هر مسئولیت اجرایی، قانونگذاری، نظارت، بازرسی و قضاوت باید به فکر خدمت صادقانه و بی منت به مردم باشند و تمام تلاش خود را برای توسعه و پیشرفت منطقه معطوف نمایند.

به اعتقاد نگارنده متاسفانه در سالهای اخیر برخی از مسئولینی که فقط عنوان «خدمتگزار» را برای رسیدن به اهداف شخصی و گروهی خود یدک می کشند بدین سمت و سو گام برداشته وبه خیال باطل تصور می کنند مردم فهیم ما متوجه این حرکات زشت آنها نیستند و جالب تر اینکه آنقدر دروغ گفته اند که امر بر خودشان هم مشتبه شده و خودشان نیز باور کرده اند. (در صورت لزوم مصداق های آن در شماره های بعدی بدان اشاره خواهیم کرد)

    آری به این مردم فقط باید صادقانه و موثر خدمت کرد و نه تنها نباید کسی به ایشان دروغ بگوید بلکه حتی نباید به گونه ای رفتار کنند یا سخن بگویند که تلقی ناراستی و دروغ گفتن از رفتار و گفتار آنان در ذهن مردم ایجاد شود و مسئولان باید مراقب باشند که حتی به گونه ای سخن نگویند که حرف یکی در تناقض آشکار با سخن دیگر مسئول باشد و حرف ها و اظهارات مسئولان به گونه ای نباشد که تشخیص راست از دروغ برای عامه مردم دشوار شود با تحقق این مهم نه تنها به اعتماد و اطمینان مردم که اصلی ترین سرمایه دوام و بقای هر حکومتی است خدشه وارد نمی شود بلکه میزان همراهی هایشان با مسئولان برای فائق آمدن بر مشکلات، افزایش می یابد بی تردید با همراهی و همدلی مردم زمینه های رشد و شکوفایی این منطقه و کشور عزیزمان هر روز بیشتر می شود.

باید بر این مسئله نیز تاکید کرد که همه مسئولان نظام اسلامی در تمامی رده ها در همه شئون رفتاری و گفتاری باید به گونه ای عمل کنند که نه تنها مورد اعتماد و اطمینان مردم بلکه الگوی مناسبی برای مسئولان دیگر کشورها باشند و البته رسانه های ما نیز باید اخبار و اطلاعات را دقیق را در اختیار مردم قرار دهند. چرا که رسانه ها نیز نقش مهمی در سالم سازی فضای اخلاقی، فرهنگی، دینی، اجتماعی و سیاسی کشور می توانند داشته باشند.و البته آحاد مردم  نیز در زندگی فردی و اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ضمن حساس بودن به دروغ گفتن دیگران خصوصا مسئولان، باید خود را مقید و متخلق به همه شئون اخلاق انسانی اسلامی بدانند و صداقت را زینت بی بدیل شرافت انسانی خود قرار دهند.

با توجه به شروع زودهنگام تبلیغات داوطلبان نمایندگی دهمین دوره مجلس شورای اسلامی ضمن توصیه و رعایت به این امر، نگارنده معتقد است یکی از مشکلات اساسی پیش روی مردم این خطه عزیز که ریشه بسیاری از مشکلات دیگر می باشد، عدم صداقت برخی مسئولین خادم نما می باشد واز یکایک نخبگان و موثرین (فارغ از هرگروه وجناحی) تقاضا دارد با آگاه سازی بیش از پیش مردم، بتوانیم در پایان سال جاری  با انتخاب آگاهانه زمینه ساز تحقق شعار امسال که همان همدلی و همزبانی می باشد فراهم آوریم چرا که انتخاب آگاهانه سرآغاز همدلی و همزبانی خواهد بود.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۴ ، ۰۷:۴۱

صدای نفس های آرام و منظم تو را میشنوم. بدنم از دویدنهای دقایق پیش هنوز در تب و تاب است. نگاهم از روی صورت نازنین تو به ساعت روی دیوار میچرخد. این عقربه های همیشه در تکاپو و تلاش من را به فکر میبرند. به فکر لحظه های سختی که برای گذشتنش ثانیه شماری میکنم.

مثلِ

وقتهایی که خیلی خسته ام و منتظرم بابا حامد شما از سرکار به خانه برگردد و شما را به گردش ببرد و من چند لحظه آرام بنشینم.

وقتهایی که کار زیادی در خانه برای انجام دادن دارم اما عزیزدلم میخواهد مامان کنارش بنشیند و در خدمتش باشد.

وقتهایی که کمبود خواب  فشار میاورد و گل ناز من خواب از چشمهایش پریده است.

و

در این لحظه ها نگاهم به ساعت میماند و برای گذشتنش؛ برای به سرعت گذشتنش ثانیه ها را میشمارم. اما همیشه وقتی شروع به این کار میکنم صدایی در درونم به من نهیب میزند:

آهای! مادر بانو!

میدانی لحظه های عمرت چقدر باارزشند؟

میدانی این ثانیه، دقیقا همین ثانیه که گذشت نعمت بزرگ خدا بود که دیگر برنمیگردد.

با آن چه کردی؟ فقط شمردی اش که بگذرد؟!!!

نه!!!

باید با تمام وجود از ثانیه به ثانیه روزهای عمرت استفاده کنی.

روزهای مادری کردن را برای خدا نیت کن و سختی ها را  با طعم شیرین رحمت و لطف خدا که شامل حالت شده سپری کن.

قدر لحظه ها را بدان!

لحظه ها را زندگی کن برای لحظه ای که به ملاقات خدا میروی

دستهای خالی خودت را ببین و از اینکه بخواهی نعمت ارزشمند عمرت زودتر بگذرد شرمنده باش!

بدون زاد و توشه به کجا چنین شتابان؟!

 

منبع: مادر بانو

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۴ ، ۱۱:۱۸

دابق

دابق نام نشریه‌ای است به زبان‌های عربی و انگلیسی که داعش آن را در سرزمین‌هایی که تحت اشغال خود دارد، منتشر می‌کند.

نام این نشریه از "دابق"؛ منطقه‌ای از استان حلب در سوریه و در فاصله ۳۵ کیلومتری حلب گرفته شده است. طبق برخی احادیث بین سپاه اسلام و روم نبردی در آخرالزمان در این ناحیه برپا می‌شود که علی‌رغم کشته شدن تعداد زیادی از مسلمانان، به پیروزی نیروهای الهی بر دجال و رومی‌ها منجر می‌گردد.

در این نشریه از ایرانی هاو شیعیان با عنوان رافضی‌ها یاد شده است. به کشورهای غربی، صلیبی گفته می‌شود و به حکومت سوریه نصیریه اطلاق می‌شود. به حکومت آل سعود(سقوط) آل سلول اطلاق می‌شود و پادشاهان کشورهای عربی با عنوان طواغیت العرب شناخته می‌شوند.

دابق پایش را از گلیم خود درازتر کرده است

هرچه به قیامت نزدیک می شویم، توجه به گزارش های ساختگی در مورد حوادث آینده اهمیت بیشتری پیدا می کند. چراکه این باورها نقش مهمی در رفتار فرقه های مختلف انحرافی در این زمینه بازی می کند. در این میان "مهدی" روافض(شیعیان)- که جنگی عظیم علیه اسلام و مسلمانان به پا می کند - برخلاف تصویر عادل و هدایت شده ای از مهدی موعود است که در"سنت" توصیف شده است. هرچه به قیامت نزدیکتر می شویم، روافض هم راستا با یهودیان در فراهم آوردن شرایط ظهور رهبر شرور آخرالزمانی بیشتر تلاش می کنند؛ رهبری که در منابع مذهبی روافض با عنوان مهدی شناخته می شود، کسی جز دجال نیست...

اینها بخشی از مطالبی است که در مجله تبلیغی داعش به زبان انگلیسی دابق در مورد نگاه شیعه به امام مهدی علیه السلام  آمده است. کمی دقت کنید! آیا این حرف ها شبیه برخی ادعاهای نویسندگان غربی همچون نظریه "ضدمسیح اسلامی" نیست!؟

گرچه گروه تکفیری داعش درصدد است در راستای ضدیت با مذهب شیعه، مهدی باوری شیعیان را تخطئه کرده و هم راستا با جریان صهیونیسم، امام عصر علیه السلام  را ضدمنجی و دجال معرفی کند، ولی به ریسمانی پوسیده چنگ زده و در جایگاهی لرزان قدم برداشته است چراکه قیام عدالت محور امام مهدی علیه السلام ، وعده تخلف ناپذیر الهی است و خفاشان تاریکی را یارای مقابله با آن نیست«یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»

نشریه ای که به ارتش تبدیل شد

با وجود اقدامات داعش در انتشار اخبار، عکس و فیلم‌های تبلیغاتی جهت جذب عناصر و یا ارعاب مردم، این گروه تروریستی همواره تلاش کرده است که موضوع گروه "نیروهای ویژه" خود را که "ارتش خلافت" یا "ارتش دابق" نامیده می شود مخفی نگه دارد.

پس از سیطره داعش بر مناطقی از حومه شرقی حلب و عقب نشینی آن از حومه شمالی این شهر، "عمر الشیشانی" سرکرده نظامی این گروه در آن زمان به همراه "ابومحمد الامریکی" و"ابو ایمن العراقی" از سران بارز داعش تصمیم گرفتند که گروهی را به نام جیش الخلافه یاجیش دابق تشکیل دهند.

این سه تن از سرکردگان بارز داعش برای تشکیل این گروه، نیروهایی را از چچن، ازبکستان و به ویژه کشورهای آفریقایی جذب کردند و آنان را در فرودگاه "الجراح"(فرودگاه کشیش در حومه شرقی حلب) آموزش دهند. با افزایش تعداد جنگجویان، تعداد اردوگاه‌های آموزشی نیز افزایش یافت. ارتش دابق اکنون 5 هزار نیرو دارد که در هیچ نبردی شرکت نکرده‌اند و مأموریت آنان فقط آموزش بوده است.

رویایی که به کابوس تبدیل شد

اما نبرد در شهر عین العرب (کوبانی) سوریه، رؤیای الشیشانی را برای تحت کنترل درآوردن حلب و آزمودن ارتش دابق را ناکام گذاشت، و داعش مقرهای این گروه را خالی کرد و عناصر آن بین مردم به ویژه در شهر "منبج" مستقر شدند

فرماندهی ارتش دابق را 5 نفر برعهده دارند که 3 نفر از آنان ازبکستانی و دو نفر چچنی هستند که در حومه حلب استقرار یافته اند. این افراد شبکه ارتباطی ویژه و دستگاه‌های تماس بی‌سیم دارند که با وسایل و تجهیزات ارتباطی دیگر عناصر داعش ارتباطی ندارد.

عناصر این گروه به دقت انتخاب می شوند. سوری ها اجازه عضویت در ارتش دابق را ندارند و در مقابل 50 درصد از قفقازی‌ها این گروه را تشکیل می دهند. به نظر می آید که داعش در انتظار زمان مناسبی برای مشارکت دادن ارتش دابق در نبردهای بزرگ است، به ویژه آنکه عناصر این گروه آموزشهای ویژه‌ای برای جنگ دیده‌اند.

درگیری‌های اخیر در عراق و سوریه نشان می‌دهد که سن گروهی که تمدن 1400 ساله اسلام را دستاویز رسیدن به اهداف شوم خود قرار داده بود، دو رقمی نخواهد شد. آری، بر همگان روشن است که داعش نفس‌های آخر خود را می‌کشد و به زودی به زباله‌دان تاریخ خواهد پیوست. داعش که ادعای حکومت به گستره خراسان تا آندلس را داشت، فقط چند شهر در عراق و سوریه را تحت تصرف دارد.

تاریخ نشان داده است که حق همیشه پیروز بوده و باطل از بین خواهد رفت. گروه‌های تروریستی که در منطقه حضور دارند نوعی دین و آئین جدید را دنبال می‌کنند که از دهه‌های 70 و 80 میلادی توسط گروه‌های تروریستی فرقان و مجاهدین خلق به وجود آمده بود. آئین و منش همه این گروه‌ها نوعی اسلام مارکسیستی است، اسلامی که ساخته دست بشریت است و نه بر اساس وحی الهی. اسلامی که وحی الهی به حضرت محمد (ص) است اعلام می‌دارد که هدف وسیله را توجیه نمی‌کند، اما اسلام مارکسیستی علیه این موضوع است و تئوری کمونیستی را دنبال می‌کند.

جنگ قدرتی که به نام مذهب کلید خورد

گفتنی است بزرگترین معضل جهان امروز جنگ قدرت است، همه درگیری‌ها به خاطر بدست آوردن قدرت است، اما راه‌های رسیدن به این هدف متفاوت است. جنگ‌های نیابتی، مبارزه با تروریسم، مبارزه با حاکمان کشورها، جنگ‌ها مذهبی و جنگ‌های نژادی از جمله راه‌هایی هستند که قدرت‌طلبان برای رسیدن به قدرت از آنها استفاده می‌کنند. به عنوان مثال تروریست‌های فعال در سوریه و عراق که معتقدند برای خدا و اسلام می‌جنگند، نه قدرت. اگر برای قدرت نمی‌جنگیدند هرگز با یکدیگر درگیر نمی‌شدند پس جنگ امروز جنگ قدرت است. اگر هدف اسلام و پیاده کردن آن است، هیچ اختلافی به وجود نمی‌آید. نمونه بارز این امر هم 8 سال دفاع مقدس ایران در مقابل جنگ نیابتی آمریکا از جانب عراق بود، ایران در8 سال دفاع مقدس مردانه جنگید و هیچ ترس و واهمه‌ای به دل خود راه نداد. اکنون ایران این پیغام را به هم‌پیمانان خود منتقل کرده و حتی در این راه به یارانش کمک می‌کند.

ضرب‌المثل قدیمی هست که می‌گوید؛ هر سلامی خداحافظی درپی دارد، به نظر می‌رسد سلام 5 ساله گروه‌های تکفیری در سوریه با حمایت آمریکا، عربستان و ترکیه ادامه دارد، اما مشخص نیست چه زمانی این سلام با خداحافظی همراه شود.

 

 

منبعباشگاه خبرنگاران

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۰۹:۲۴

امام خامنه ای درسال‌های اخیر در سخنان خود بارها بر مساله «اقتصاد» و«جنگ اقتصادی » که دشمنان در راستای مقابله با پیشرفت‌های جمهوری اسلامی ایران در پیش گرفته‌اند، تاکید کرده و راهکارهای مقابله با آن را نیز بارها گوشزد کرده‌اند و حتی در نامگذاری‌های‌شان برای سال‌ها نیز این موضوع را مدنظر قرار داده‌اند، به نحوی که مشاهده می‌کنیم در سال‌های اخیر سالی را به عنوان سال حرکت به سمت اصلاح الگوی مصرف، سال بعد از آن همت مضاعف، کار مضاعف. و پس از آن را سال جهاد اقتصادی و سال تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه‌ ایرانی و... نامگذاری کردند.

امام خامنه ای با آگاهی کامل از جنگ اقتصادی دشمن و اهداف آن‌ها از تشدید فشارها و تحریم‌ها علیه ایران همواره تلاش کردند، به ارائه برنامه‌ها و الگوهای مناسب جهت مقابله با این فشارها بپردازند. با توجه به تشدید فشارها و تحریم‌های دشمنان در سالهای اخیر آنچه بیش از پیش در سخنان اخیر امام خامنه ای به خصوص در ماه مبارک رمضان سال 91 بر آن تاکید شده، بحث «اقتصاد مقاومتی» است، ایشان معتقدند که یکی از راه‌های عبور از مقطع حساس و سرنوشت‌ساز کنونی جدی‌گرفتن اقتصاد مقاومتی است.

اقتصاددانان در تعریف اقتصاد مقاومتی می‌گویند اقتصاد مقاومتی در رویارویی و تقابل با اقتصاد وابسته و مصرف‌کننده قرار می‌گیرد،‌ منفعل نیست و در مقابل اهداف اقتصادی سلطه ایستادگی می‌کند، سعی در تغییر ساختارهای اقتصادی موجود و بومی‌سازی آن براساس جهان‌بینی و اهداف دارد.

 اقتصاد مقاومتی یعنی تشخیص حوزه‌های فشار و متعاقبا تلاش برای کنترل و بی‌اثر کردن آنها و در شرایط آرمانی تلاش برای تبدیل این فشارها به فرصت است. اقتصاد مقاومتی در راستای کاهش وابستگی‌ها و تاکید روی مزیت‌های تولید داخل و تلاش بر خوداتکایی است.

  حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار جمعی از محققان، پژوهشگران، متخصصان و نوآوران در عرصه علم و فناوری، و مسئولان شرکت های دانش بنیان و پارک های علم و فناوری در 8 مرداد91 با بیان این‌که یکی از راه‌های عبور از مقطع حساس و سرنوشت ساز کنونی ، جدی گرفتن اقتصاد مقاومتی است تأکید کردند: اقتصاد مقاومتی یک شعار نیست، بلکه یک واقعیتی است که می بایست محقق شود.

  ایشان فرمودند: این که ما عرض کردیم «اقتصاد مقاومتى»، این یک شعار نیست؛ این یک واقعیت است. کشور دارد پیشرفت می‌کند. ما افقهاى بسیار بلند و نویدبخشى را در مقابل خودمان مشاهده می‌کنیم. خب، بدیهى است که حرکت به سمت این افق‌ها، معارض‌ها و معارضه‌‌‌هائى هم دارد. بعضى از این معارضه‌‌‌ها انگیزه‌‌‌هاى اقتصادى دارد، بعضى انگیزه‌‌‌هاى سیاسى دارد؛ بعضى منطقه‌‌‌اى است، بعضى بین‌‌‌المللى است. این معارضه‌‌‌ها در مواردى هم منتهى می‌شود به همین فشارهاى گوناگونى که مشاهده می‌کنید؛ فشارهاى سیاسى،تحریم ، غیر تحریم، فشارهاى تبلیغاتى - اینها هست - لیکن در لابه‌‌‌لاى این مشکلات، در وسط این خارها، گام‌هاى استوار و همت‌ها و تصمیم‌هایى هم وجود دارد که بناست از وسط این خارها عبور کند و خودش را به آن نقطه‌‌‌ى مورد نظر برساند؛ وضع کشور الان اینجورى است.

 به هیچ وجه ما در بن‌‌‌بست نیستیم؛ به هیچ وجه با مشکلاتى که ما را از تصمیم به ادامه‌‌‌ى راه باز بدارد، مواجه نیستیم؛ چنین مشکلاتى وجود ندارد. بله، مشکلات هست؛ اما همه‌‌‌ى این مشکلات، کوچکتر از تصمیم و اراده و هدف‌ها و آرمان‌هاى این ملت و این کشور است. در بستر نرم و راحتى نمی‌خواهیم بخوابیم و تکیه بزنیم و استراحت کنیم؛ نه، وسط میدانیم؛ اما این میدان، یک میدان دشوار و در عین حال شوق‌‌‌آفرین است؛ مثل میدان ورزش و مسابقات ورزشى. در میدان‌هاى مسابقات ورزشى خستگى هست، دلهره هم هست، اما شوق‌‌‌آفرین است. هیچ ورزشکارى از حضور در میدان مسابقه‌‌‌ى ورزشى امتناع نمی‌کند؛ بلکه با شوق می‌رود آنجا. این کار زحمت هم دارد - فشار جسمى، فشار عصبى - در عین حال ورزشکاران می‌روند. وضعیت ما اینجورى است.

 عرصه، عرصه‌‌‌ى حرکت عمومى و ماندگارِ تاریخى ملت است. از لحاظ تاریخى، حرکت امروز ما یک حرکت ماندگار است. یعنى سرنوشت ایران را امروز ملت ما شاید براى قرنها دارند رقم میزنند و معین می‌کنند. همیشه چنین موقعیتى پیش نمى‌‌‌آید؛ در همه‌‌‌ى مقاطع تاریخى، این وضعیت پیش نمى‌‌‌آید؛ در زمان ما خوشبختانه پیش آمده. این انقلاب، کشور را و ملت را در معرض یک حرکت مؤثرِ ماندگارِ طولانى و تاریخى قرار داده.

خب، ما باید هر کدام نقش خودمان را بشناسیم و آن را ایفاء کنیم. یکى از بخش‌هاى ما، اقتصاد است و خاصیت اقتصاد در یک چنین شرایطى، اقتصاد مقاومتى است؛ یعنى اقتصادى که همراه باشد با مقاومت در مقابل کارشکنى دشمن، خباثت دشمن؛ دشمنانى که ما داریم. به نظر من یکى از بخش‌هاى مهمى که می‌تواند این اقتصاد مقاومتى را پایدار کند، همین کار شماست؛ همین شرکت‌هاى دانش‌‌‌بنیان است؛ این یکى از بهترین مظاهر و یکى از مؤثرترین مؤلفه‌‌‌هاى اقتصاد مقاومتى است؛ این را باید دنبال کرد.

 رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با کارگزاران نظام در 5 مرداد سال 91 نیز با اشاره به اهمیت اقتصاد مقاومتی به تبیین ازکان این موضوع پرداختند.

 حضرت آیت الله خامنه‌‌ای در جمع کارگزاران نظام فرمودند: ما چند سال پیش «اقتصاد مقاومتى» را مطرح کردیم. همه‌ى کسانى که ناظر مسائل گوناگون بودند، می‌توانستند حدس بزنند که هدف دشمن، فشار اقتصادى بر کشور است. معلوم بود و طراحى‌ها نشان می‌داد که اینها می‌خواهند، بر روى اقتصاد کشور متمرکز شوند.

اقتصاد کشور ما براى آنها نقطه‌ى مهمى است. هدف دشمن این بود که بر روى اقتصاد متمرکز شود، به رشد ملى لطمه بزند، به اشتغال لطمه بزند، طبعاً رفاه ملى دچار اختلال و خطر شود، مردم دچار مشکل شوند، دلزده بشوند، از نظام اسلامى جدا شوند؛ هدف فشار اقتصادى دشمن این است، و این محسوس بود؛ این را انسان میتوانست مشاهده کند.

 من در سال 86 در صحن مطهر على‌بن‌موسى‌الرضا (علیه الصّلاة و السّلام) در سخنرانىِ اول سال گفتم که اینها دارند مسئله‌ى اقتصاد را پیگیرى می‌کنند؛ بعد هم آدم می تواند فرض کند که این شعارهاى سال حلقه‌هائى بود براى ایجاد یک منظومه‌ى کامل در زمینه‌ى مسائل اقتصاد؛ یعنى اصلاح الگوى مصرف، مسئله‌ى جلوگیرى از اسراف، مسئله‌ى همت مضاعف و کار مضاعف، مسئله‌ى جهاد اقتصادى، و امسال تولید ملى و حمایت از کار و سرمایه‌ى ایرانى. ما اینها را به عنوان شعارهاى زودگذر مطرح نکردیم؛ اینها چیزهائى است که می‌تواند حرکت عمومى کشور را در زمینه‌ى اقتصاد ساماندهى کند؛ می‌تواند ما را پیش ببرد. ما باید دنبال این راه باشیم.

 مسئله‌ى اقتصاد مهم است؛ اقتصاد مقاومتى مهم است. البته اقتصاد مقاومتى الزاماتى دارد. مردمى کردن اقتصاد، جزو الزامات اقتصاد مقاومتى است. این سیاست‌هاى اصل ۴۴ که اعلام شد، می‌تواند یک تحول به وجود بیاورد؛ و این کار باید انجام بگیرد. البته کارهائى انجام گرفته و تلاش‌هاى بیشترى باید بشود. بخش خصوصى را باید توانمند کرد؛ هم به فعالیت اقتصادى تشویق بشوند، هم سیستم بانکى کشور، دستگاه‌هاى دولتى کشور و دستگاه‌هائى که می‌توانند کمک کنند - مثل قوه‌ى مقننه و قوه‌ى قضائیه - کمک کنند که مردم وارد میدان اقتصاد شوند. کاهش وابستگی به صنعت نفت یکى دیگر از الزامات اقتصاد مقاومتى است. این وابستگى، میراث شوم صد ساله‌ى ماست. ما اگر بتوانیم از همین فرصت که امروز وجود دارد، استفاده کنیم و تلاش کنیم نفت را با فعالیت‌هاى اقتصادىِ درآمدزاى دیگرى جایگزین کنیم، بزرگترین حرکت مهم را در زمینه‌ى اقتصاد انجام داده‌ایم. امروز صنایع دانش‌بنیان از جمله‌ى کارهائى است که میتواند این خلأ را تا میزان زیادى پر کند. ظرفیتهاى گوناگونى در کشور وجود دارد که میتواند این خلأ را پر کند. همت را بر این بگماریم؛ برویم به سمت این که هرچه ممکن است، وابستگى خودمان را کم کنیم.

 مسئله‌ى مدیریت مصرف، یکى از ارکان اقتصاد مقاومتى است؛ یعنى مصرف متعادل و پرهیز از اسراف و تبذیر. هم دستگاه‌هاى دولتى، هم دستگاه‌هاى غیر دولتى، هم آحاد مردم و خانواده‌ها باید به این مسئله توجه کنند؛ که این واقعاً جهاد است. امروز پرهیز از اسراف و ملاحظه‌ى تعادل در مصرف، بلاشک در مقابل دشمن یک حرکت جهادى است؛ انسان می‌تواند ادعا کند که این اجر جهاد فى‌سبیل‌اللّه‌ را دارد.

 یک بُعد دیگرِ این مسئله‌ى تعادل در مصرف و مدیریت مصرف این است که ما از تولید داخلى استفاده کنیم؛ این را همه‌ى دستگاه‌هاى دولتى توجه داشته باشند - دستگاه‌هاى حاکمیتى، مربوط به قواى سه‌گانه - سعى کنند هیچ تولید غیر ایرانى را مصرف نکنند؛ همت را بر این بگمارند. آحاد مردم هم مصرف تولید داخلی را بر مصرف کالاهایى با مارک‌هاى معروف خارجى - که بعضى فقط براى نام و نشان، براى پز دادن، براى خودنمائى کردن، در زمینه‌هاى مختلف دنبال مارک‌هاى خارجى می‌روند - ترجیح بدهند. خود مردم راه مصرف کالاهاى خارجى را ببندند.

  به نظر ما طرح‌هاى «اقتصاد مقاومتى» جواب می‌دهد. همین مسئله‌ى سهمیه‌بندى بنزین که اشاره کردند، جواب داد. اگر چنانچه بنزین سهمیه‌بندى نمی‌شد، امروز مصرف بنزین ما از صد میلیون لیتر در روز بالاتر می‌رفت. توانستند این را کنترل کنند؛ که خب، امروز در یک حد خیلى خوبى هست. حتّى باید جورى باشد که هیچ به بیرون نیازى نباشد، که الحمدللّه‌ نیست. تحریم بنزین را در برنامه داشتند؛ اقتصاد مقاومتى تحریم بنزین را خنثى کرد. و بقیه‌ى چیزهائى که مورد نیاز کشور است. 

 هدفمند کردن یارانه‌ها هم در جهت شکل دادن به اقتصاد ملى است؛ که اینها می‌تواند هم رونق ایجاد کند - در تولید، در اشتغال - و هم موجب رفاه شود؛ اینها مایه‌ى رشد تولید کشور، رشد اقتصادى کشور، مایه‌ى اقتدار یک کشور است. با رشد تولید، یک کشور در دنیا اقتدار حقیقى و آبروى بین‌المللى پیدا می‌کند. این کار بایستى به انجام برسد.و استفاده‌ى حداکثرى از زمان و منابع و امکانات. از زمان باید حداکثر استفاده بشود. طرحهائى که سالهاى متمادى طول میکشید، امروز خوشبختانه با فاصله‌ى کمترى انسان مى‌بیند که فلان کارخانه در ظرف دو سال، در ظرف هجده ماه به بهره‌بردارى رسید. باید این را در کشور تقویت کرد.

حرکت بر اساس برنامه، یکى از کارهاى اساسى است. تصمیمهاى خلق‌الساعه و تغییر مقررات، جزو ضربه‌هائى است که به «اقتصاد مقاومتى» وارد می‌شود و به مقاومت ملت ضربه می‌زند. این را، هم دولت محترم، هم مجلس محترم باید توجه داشته باشند؛ نگذارند سیاست‌هاى اقتصادى کشور در هر زمانى دچار تذبذب و تغییرهاى بى‌مورد شود. 

یک مسئله هم مسئله‌ى وحدت و همبستگى است. در کشور ما خوشبختانه ملت متحدند؛ این خیلى دستاورد مهمى است؛ از این باید صیانت کرد؛ نگذاریم از بین برود. این اختلافاتى که گاهى بین مسئولین بروز می‌کند - که به سطح رسانه‌ها هم کشیده می‌شود؛ بیخود، بى‌مورد، بى‌فایده به اتحاد ملی ضربه می‌زند. یک عده می‌شوند طرفدار این، یک عده هم می‌شوند طرفدار آن؛ مخالفت کردن، متهم کردن یکدیگر؛ یک عده‌اى قوه‌ى مجریه را متهم کنند، یک عده‌اى از آن طرف قوه‌ى مقننه را متهم کنند، یک عده‌اى قوه‌ى قضائیه را متهم کنند، تقصیرها را گردن هم بیندازند؛ این جزو کارهاى بسیار مضر است و دوستان محترم ما، مسئولان عزیز کشور بدانند که این در بین مردم هم هیچگونه آبرو و وجهه‌اى ایجاد نمی‌کند که ما مشکلات را هى به گردن این و آن بیندازیم. نه، یک مشکلاتى وجود دارد؛ باید حل کرد و می‌توانیم هم حل کنیم؛ ما از حل مشکلاتمان ناتوان نیستیم. همان طور که عرض کردم، اینها واقعیتهاى کشور است که دارد به ما نشان می دهد.

 

 ایشان همجنین در ماه مبارک رمضان در سال 1389 در جمع کار آفرینان با اشاره به اهمیت مقوله ی کار آفرینی وارتباط آن با موضوع اقتصاد مقاومتی فرمودند:

ما باید یک اقتصاد مقاومتىِ واقعى در کشور به وجود بیاوریم. امروز کارآفرینى معناش این است. دوستان درست گفتند که ما تحریم‌ها را دور می‌زنیم؛ بنده هم یقین دارم. ملت ایران و مسئولین کشور تحریم‌ها را دور می‌زنند، تحریم‌کنندگان را ناکام می‌کنند؛ مثل موارد دیگرى که در سال‌هاى گذشته در زمینه‌هاى سیاسى بود که یک اشتباهى کردند، یک حرکتى انجام دادند، بعد خودشان مجبور شدند برگردند، یکى یکى عذرخواهى کنند. چند مورد یادتان هست لابد دیگر. حالا جوان‌ها نمی‌دانند. در این ده بیست سال اخیر، از این کارها چند بار انجام دادند. این دفعه هم همین جور است. البته تحریم براى ما جدید نیست، ما سى سال است تو تحریمیم. همه‌ى این کارهائى که شده است، همه‌ى این حرکت عظیم ملت ایران، در فضاى تحریم انجام گرفته؛ بنابراین کارى نمیتوانند بکنند. خب، ولى این دلیلى است براى همه‌ى مسئولان و دلسوزان کشور که خود را موظف بدانند، مکلف بدانند به ایجاد کار، به تولید، به کارآفرینى، به پر رونق کردن روزافزون این کارگاه عظیم؛ که کشور ایران حقیقتاً امروز یک کارگاه عظیمى است. همه خودشان را باید موظف بدانند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۰۹:۵۹

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در جلسه‌ی درس خارج فقه، جنایت بزرگ عربستان سعودی در به شهادت رساندن عالم مؤمن و مظلوم، شیخ نمر باقر النمر را به‌شدت محکوم کردند و با تأکید بر لزوم احساس مسئولیت دنیا در قبال این جنایت و جنایات مشابه سعودی در یمن و بحرین، خاطرنشان کردند: بدون تردید خون به ناحق ریخته‌ی این شهید مظلوم به سرعت اثر خواهد کرد و دست انتقام الهی گریبان سیاستمداران سعودی را خواهد گرفت.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای گفتند: این عالمِ مظلوم نه مردم را به حرکت مسلحانه تشویق می‌کرد و نه به صورت پنهانی اقدام به توطئه کرده بود، بلکه تنها کار او، انتقاد علنی و امر به معروف و نهی از منکرِ برخاسته از تعصب و غیرت دینی بود.

رهبر انقلاب، شهادت شیخ نمر و ریختن به ناحق خون او را خطای سیاسی دولت سعودی خواندند و افزودند: خداوند متعال از خون بی‌گناه نمی‌گذرد و خون به ناحق ریخته، بسیارسریع دامان سیاستمداران و مجریان این رژیم را خواهد گرفت.
ایشان با انتقاد شدید از سکوت مدعیان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر و حمایت آنان از رژیم سعودی که خون بی‌گناه را تنها به خاطر انتقاد و اعتراض به زمین‌ می‌ریزد، تأکید کردند: جهان اسلام و همه‌ی دنیا باید نسبت به این قضیه احساس مسئولیت کنند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای آزار و شکنجه‌ی مردم بحرین توسط نظامیان سعودی و تخریب مساجد و خانه‌های آنان و همچنین بیش از ۱۰ ماه بمباران مردم یمن را نمونه‌های دیگری از جنایات رژیم سعودی خواندند و تأکید کردند: کسانی که صادقانه به سرنوشت بشریت و سرنوشت حقوق بشر و عدالت علاقه‌مند هستند، باید این قضایا را دنبال کنند و نباید نسبت به این وضعیت بی‌تفاوت باشند.

رهبر انقلاب همچنین افزودند: یقیناً شهید شیخ نمر مورد تفضل خداوند خواهد بود و بدون شک دست انتقام الهی گریبان ظالمانی را که به جان او تعدّی کردند خواهد گرفت و این همان چیزی است که مایه‌ی تسلّی است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۰۹:۴۹

وزارت کشور عربستان از اعدام شیخ النمر روحانی برجسته شیعه این کشور خبر داد
شبکه خبری «العربیه»، خبر داد بر اساس بیانیه وزارت کشور عربستان، حکم اعدام شیخ نمر به همراه 46 متهم دیگر که اغلب آنها تروریست معرفی شده‌اند روز شنبه (امروز) در 12 منطقه در عربستان اجرا شده است. این افراد صبح امروز شنبه در ریاض، مکه ، مدینه، الشرقیه، القصیم، حائل، الحدود الشمالیه، عسیر، الجوف، نجران، الباحه و تبوک اعدام شدند.

در میان افرادی که وزارت کشور عربستان می‌گوید آنها را اعدام کرده «فارس آل شویل الزهرانی» نیز به چشم می‌خورد که از اعضای شناخته شده القاعده در عربستان به شمار می‌رود.

برادر شیخ نمر «محمد النمر» در گفت‌وگو با شبکه خبری «المیادین»، ضمن تأیید خبر اعدام برادرش این اقدام آل سعود را محکوم کرد و آن را (شنیع) توصیف کرد.

وی افزود با وجود اینکه انتظار عقلانیت بیشتری از مقامات سعودی داشتیم، در اعتراض به این اقدام به سازمان‌های بین المللی مراجعه نخواهیم کرد زیرا می‌دانیم از دست این سازمان‌ها کاری بر نمی‌آید.

وی همچنین خواستار شد اعتراضات مردمی در شأن جایگاه رهبر شیعیان عربستان و به صورت مسالمت آمیز برگزار شود.

برادر شیخ نمر در صفحه توییتر خود با انتشار توییتی نوشت"خداوندا شهادت او را قبول کن و او را با محمد و آل محمد محشور بدار. "

در حالی که اتهامات وارد شده به شیخ نمر مربوط به فعالیت‌های سیاسی و حقوق بشری او بوده ریاض با قرار دادن نام او در کنار نام افرادی که دست به فعالیت‌های تروریستی زده‌اند مدعی شده که او یک تروریست بوده است.

شیخ نمر باقر النمر متولد سال 1379 هجری قمری در عوامیه (در شرق عربستان) یک مجتهد شیعه و فعال حقوق بشر عربستانی است.

او در پی اعتراضات شیعیان عربستان در سال 2012 بازداشت شد و در 23 مهرماه 1393 دادگاه جنایی عربستان سعودی شیخ نمر را به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و محاربه، به «اعدام با شمشیر و به صلیب کشیده شدن در انظار عمومی» محکوم کرد.

در کمتر از سه ماه پیش وزارت کشور عربستان با امضای «محمد بن نایف» ولی‌عهد این کشور حکم اعدام شیخ «نمر باقر النمر» روحانی مبارز شیعه عربستانی را تأیید کرد، که این به معنای مجوز به وزارت کشور برای اعدام شیخ نمر تنها با امضای «سلمان بن عبدالعزیز» پادشاه عربستان برای اجرای حکم اعدام بود.

حکم اعدام شیخ نمر بارها از سوی سازمان‌های حقوق بشری محکوم شده و از عربستان خواسته شده بود که این حکم را اجرا نکند.
15درصد جمعیت 30 میلیون نفری عربستان سعودی، شیعه مذهب هستند که در مناطق نفتخیز شرقی این کشور (در ساحل خلیج فارس) زندگی می کنند.

عربستان سعودی از لحاظ تعداد اعدام ها در جهان در رتبه سوم قرار دارد

از تولد تا شهادت

شیخ «نمر باقر النمر» ‌روحانی شیعی برجسته عربستانی، در سال ۱۳۷۹ هجری قمری مصادف با ۱۹۶۸ میلادی، در شهر «العوامیه» در استان القطیف در شرق عربستان در خانواده‌‌ای اهل علم و دین به دنیا آمد که از آن علمایی چون «آیت‌الله شیخ محمد بن ناصر آل نمر» (قدس سره) و خطبای حسینی چون جدش حاج «علی بن ناصر آل نمر» سر بر آورده بودند.

آیت الله نمر النمر تحصیلات مقدماتی خود را در شهر العوامیه به پایان رساند و در سال ۱۴۰۰ هجری قمری مصادف با ۱۹۸۹ میلادی، برای آشنایی نزدیک‌تر با انقلاب اسلامی ایران و تحصیلات حوزوی ابتدا به ایران مهاجرت کرد تا در تهران در حوزه علمیه حضرت قائم(عج) حضور پیدا کند که در همان سال توسط آیت‌الله سید محمدتقی مدرسی در تهران تأسیس شده بود.

شیخ نمر پس از ۱۰ سال تحصیل در حوزه علمیه حضرت قائم(عج)، عازم سوریه شد و در حوزه علمیه حضرت زینب(ع) برای ادامه تحصیلات حوزوی و علوم دینی نام نوشت و در حضور اساتید این حوزه به تحصیل پرداخت.

شیخ نمر سال‌ها اداره حوزه علمیه حضرت قائم(عج) در تهران و سوریه را برعهده داشت و تلاش بسیاری برای توسعه و پیشرفت این مراکز انجام داد.

پس از بازگشت به عربستان مرکز مذهبی «الإمام القائم(عج)» را نیز در العوامیه تأسیس کرد که در واقع سنگ‌بنای «مرکز اسلامی» در سال ۱۴۲۲ هجری قمری مصادف با ۲۰۱۱ میلادی بود.

نخستین بازداشت شیخ نمر به ماه می ۲۰۰۶ میلادی بازمی‌گردد، هنگامی که شیخ به محض بازگشت از سفر کوتاه‌مدتش به بحرین و بازگشت به عربستان، به دلیل مشارکت در همایشی بین‌المللی قرآن کریم از سوی نیروهای امنیتی رژیم سعودی بازداشت شد.

اتهام شیخ این بود که در این همایش، در عریضه‌‌ای، از رژیم سعودی خواسته بود به «قبرستان بقیع» رسیدگی کرده، مذهب «تشییع» را به رسمیت شناخته و شیوه‌‌های آموزشی و درسی کنونی حاکم بر عربستان را تغییر داده یا لغو کند.

اما بازداشت مجدد شیخ نمر، به ۲۳ آگوست ۲۰۰۸ میلادی بازمی‌‌گردد که در شهر القطیف به دست نیروهای امنیتی رژیم سعودی بازداشت شد. این بار اتهام شیخ برای بازداشت بنابر ادعای رژیم سعودی درخواست از شیعیان مناطق شرقی عربستان برای آماده‌شدن به منظور دفاع از خود و جامعه خویش بود که رژیم ادعا می‌‌کرد، این سخنان نمر به معنی تحریک شیعیان عربستانی برای جدایی از حکومت مرکزی بود.

این روحانی برجسته عربستانی یک بار دیگر در مارس ۲۰۰۹ میلادی بازداشت شد و البته آخرین بازداشت وی نیز نبود.

شیخ نمر بار دیگر در سال ۲۰۱۲ بازداشت شد و در ۱۵ اکتبر ۲۰۱۴( ۲۳ مهرماه سال ۹۳) به اتهام انتقاد از رژیم سعودی به اعدام محکوم شد.

«آجرک الله یا بقیه الله»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۰۹:۳۸

پایگاه پژوهشی مرکز اسناد انقلاب اسلامی: حجت‌الاسلام والمسلمین روح‌الله حسینیان در یادداشتی که به صورت اختصاصی در اختیار پایگاه پژوهشی مرکز اسناد انقلاب اسلامی قرار داده است به بررسی وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم و فتنه 88 تا حماسه مردمی 9 دی می‌پردازد که مشروح آن را در زیر می‌خوانید:

22 بهمن 1357 نه بزرگی به ائتلاف رژیم شاهنشاهی، دولت آمریکا و مستکبرین غربی و اتحاد جماهیر شوروی برای جلوگیری از پیروزی انقلاب اسلامی بود.

9 دی نه بزرگتری به ائتلاف آمریکا، اتحادیه‌ی اروپا، اسراییل، عربستان سعودی و معاندین نظام جمهوری اسلامی (منافقین، مارکسیست‌ها، توده‌ای‌ها، سلطنت‌طلبان، بهاییان و ...) و دنیا طلبان سابقاً انقلابی (هاشمی رفسنجانی، موسوی، خاتمی، کروبی، منتظری، صانعی، مشارکتی‌ها و مجاهدین انقلاب اسلامی و بعضی از اصول‌گرایان) بود که وضعیت موجود را مخالف منافع خود می‌دانستند. این ائتلاف قدرتمند و عجیب تنها بر محور یک هدف شکل گرفت و آن (احمدی‌نژاد نه). چرا؟

چگونه انقلابیون سابق، یاران امام و حتی بعضی از نوادگان امام در صفی قرار گرفتند که آمریکا سر خط آن بود و منافقان و سلطنت‌طلبان میانداران آن و بهاییان انتهای آن بودند؟ و به عبارتی نقطه‌ی اشتراک ائتلاف اضداد چه بود؟

شکی نیست که دشمنی با احمدی‌نژاد یک انگیزه‌ی واحد نبود، ولی آنقدر قوی بود که همگان را با همه‌ی تضادها زیر یک چتر قرار دهد. آمریکاییان و غربی‌ها ذاتاً انقلاب اسلامی را برنمی‌تابیدند. آنها انقلاب اسلامی را عصیان توده‌ها در مقابل استکبارو استعمار یافته بودند و پیوسته علیه آن و برای مهار آن تلاش کرده بودند. 

بعد از سالیان مبارزه و توطئه اینک این انقلاب مردی را روی کار آورده بود که بی‌مهابا در قلب دشمن می‌رفت و همه‌ی ارزش‌ها و عملکرد آنها را به چالش می‌کشید. در سازمان ملل رو در روی سردمداران جهان‌خوار می‌ایستاد و بر سر آنها فریاد می‌کشید. او در جهان اسلام و بین مستضعفان امیدی را برانگیخته بودکه ای همگان بپا خیزید و رسم استکبار را براندازید.

او مهمترین دلیل مشروعیت صهیونیسم یعنی هلوکاست را هدف قرار داده بود که هم صهیونیسم متزلزل شده بود و هم پشتیبانان قدرتمند آن. رفتار ستیزه‌جویانه احمدی‌نژاد همه‌ی استکبار را بر آن داشت تا همه‌ی امکانات خود را تجهیز کند تا او را از قدرت بیندازد.

کینه‌ی انقلابیون سابق نیز کمتر از آمریکاییان و غربی‌ها نبود. چرا؟ چون سنت حاکم بر قدرت را در ایران شکست. او رسم‌های پذیرفته شده بر شیوه‌ی حکومتی را به چالش کشید و سبکی نو در انداخت.

مهمترین خطای احمدی‌نژاد دخالت در حیطه‌ای بود که بی‌هیچ اذن دخولی در آن ورود کرده بود. مردی آهنگرزاده از طبقه‌ی فرودست جامعه که نه نشانی بر سر داشت و نه سیمایی بر چهره. تنها ویژگی او رفتار و چهره‌ی مردمی او بود. او در مقابل سه کاندیدای اصول‌گرایان و کاندیدای سنت‌گرایان راستگرا، هاشمی رفسنجانی و چپ‌های استحاله یافته، کروبی و اصلاح‌طلبان لیبرال، معین بی‌هیچ پشتیبان مالی و پشتیبان حزبی و حتی بی‌هیچ پشتیبان قبیله‌ای به میدان رقابت آمد و در اولین دوره با مردی که خود را عین انقلاب می‌دانست و حتی امام را یار خود می‌دانست به فینال راه یافت و در دور دوم با ما فاصله‌ی زیادی رقیب را مات کرد.

اولین دشمنی در همان روز تبلور یافت. هاشمی عامل شکست خود را شورای نگهبان اعلام کرد و آنها را به قیامت حوالت داد. کروبی عامل شکست خود را خواب صبحگاهی دانست که موجب کودتا شده. طنز آمیزترین شوخی تاریخ اینکه انتخابات توسط عضو مجمع روحانیون یعنی آقای لاری هم حزب کروبی و از دوستان هاشمی صورت گرفته بود. بذر کینه پاشیده شد و چهار سال تمام به پرورش آن پرداختند.

تمام تلاش منافقان سلطنت‌طلبان و دشمنان انقلاب بر جدایی بین حاکمیت و مردم بود. احمدی‌نژاد با همرنگی با مردم این فاصله‌ای که بین حاکمیت دولت و مردم در زمان دوره‌ی سازندگی ایجاد شده بود را کم کرد و امید دشمنان انقلاب را ناامید کرد.

رفتار، اقدامات و شیوه‌ی حکومت احمدی‌نژاد کینه‌ی بیشتری را دامن زد. بی‌اعتنایی احمدی‌نژاد به خواست غرب مبنی بر توقف تکنولوژی هسته‌ای و گسترش آن. تکثیر سانترفیوژهای موجود، ترفیع آنها، دست‌یابی به اورانیوم غنی شده‌ی 20٪ انباشت کیک زرد و اورانیوم غنی شده برای سوخت رآکتور مولد برق، تکمیل رآکتور آب سنگین اراک. پرتاب فضاپیمای ایرانی به فضا، اعزام موجود زنده به فضا و سرعت پیشرفت علمی ایران در نانو و ... بر عصبانیت غربی‌ها افزود. 

عدالت جغرافیایی در ایران، سفرهای شهرستانی، کنار گذاشتن تکنوکرات‌های غرب‌زده از مصادر امور، تحمیل نیروهای متعهد و متخصص در بدنه‌ی نظام آموزشی و اداری، سپردن امور به نیروهای جوان و کارآمد امّا بی‌نام و نشان، قطع کردن دست بعضی از خاندان‌هایی که خود را وارث انقلاب می‌دانستند و شکستن ساختاری که به ارزش تبدیل شده بود، ساده زیستی و بی‌ادعایی عواملی بودند که هیئت حاکمه‌ی سابق را زیر سؤال می‌برد. لذا نتیجه‌ی آن برانگیختن حسادت نیروهای غیر پیروز در انتخابات 84 گردید و یک اجماعی نسبی نخبگانی را علیه احمدی‌نژاد به وجود آورد.

از طرف دیگر سماجت احمدی‌نژاد در حضور در انتخابات نهم علی‌رغم تمایل اصول‌گرایان و بی‌اعتنایی وی به همه‌ی درخواست‌ها مبنی بر کناره‌گیری وی عامل مهمی در پیوستن نخبگان اصول‌گرا با مخالفین وی گردید. سکوت بسیاری از نخبگان اصول‌گرا در فتنه‌ی 88 یا تمایل آنها به فتنه‌گران نتیجه‌ی پافشاری‌های غیر مترقبه وی بر بقا در این تنازع بود.

این عوامل موجب شد تا اجماعی از نیروهای متضاد بر سر (نه احمدی‌نژاد) با هم پیوند برقرار کنند. ولی کم‌کم از احمدی‌نژاد عبور کرد و به براندازی نظام جمهوری اسلامی ختم شد.

از قبل از انتخابات 88 آمریکاییان به همراه رژیم‌های انگلیس، آلمان، فرانسه، اسراییل و ... برای شکست احمدی‌نژاد همه‌ی امکانات (جراید، رادیوها، تلویزیون‌ها، سایت‌ها و سازمانها به اصطلاح مردم نهاد وابسته به مراکز جاسوسی) همه به کار افتادند.

از داخل نیز هاشمی رفسنجانی ماشه‌ی فندک خود را کشید تا برای زیر سؤال بردن انتخابات فضاسازی کند. دشمنان داخلی و خارجی مشترکاً طرحی افکندند که احمدی‌نژاد رأی کافی را نیاورد و در غیر این صورت انتخابات را زیر سؤال ببرند در داخل نهادهای لازم به نام صیانت از آرا شکل گرفت، خانواده‌ی هاشمی جنگی تمام عیار به راه انداختند تا جایی که همسر وی هنگام رأی دادن تهدید کرد که اگر آقای موسوی رأی نیاورد تقلب شده و مردم به خیابان‌ها خواهند ریخت. موسوی نیز قبل از شمارش آرا با اینکه می‌دانست اخبار به نفع او نیست اعلام پیروزی زودرس کرد.

پس از اعلام شمارش آرا مشخص شد که موسوی شکست سختی از احمدی‌نژاد خورده است. رسانه‌های خارجی و وابستگان داخلی یک زبان مدعی تقلب شدند و به قول یکی از همین اصلاح‌طلبان تقلب رمز شورش گردید.

 

شورش با تحریک مشترک آغاز شد. مسعود رجوی اعلام کرد برای کمک به تظاهر کنندگان ایرانی پادگان اشرف را مرخص کرده، عکا مرکز محفل بهاییان از آنها خواست در تظاهرات شرکت کنند، رضا پهلوی به تظاهر کنندگان پیام می‌داد، توده‌ای‌ها و مارکسیست موظف به شرکت در تظاهرات شدند.

رییس‌جمهور آمریکا رسماً از موسوی اعلام حمایت کرد و از مدیرعامل شرکت تویتر خواست تا تعمیرات را به تأخیر اندازد و دو سایتش را به همراه فیس‌بوک در اختیار ایرانی‌های مخالف قرار بدهند تا بتوانند تظاهرات را سازماندهی کنند.

هفت میلیارد دلار توسط دولت آمریکا، انگلیس، آلمان، هلند و دانمارک در اختیار رسانه‌ها برای براندازی نظام جمهوری اسلامی قرار گرفت. تلویزیون بی.بی.سی رسماً در دفتری وابسته به موسوی و زیر نظر مشارکتی‌ها یک ایستگاه مستقیم دایر کرد.

جین شارپ رییس مؤسسه البرت انیشتین پایگاهی فارسی زبان راه‌اندازی کرد و راهنمایی‌های لازم را برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی از قبیل تکبیر شبانه، کشته‌سازی، علامت رنگی و آنچه لازم است را مدیریت می‌کرد. رادیو زمانه فعالیت خود را به براندازی اختصاص داد و کلیه رسانه‌های غربی، تلویزیون‌های فارسی زبان با دروغ‌سازی طوفانی را برپا کردند. رؤسای جمهور، نخست‌وزیران، اتحادیه اروپا، سفارت انگلیس در ایران تمام تلاش خود را به کار بردند. فسیل‌هایی مانند برژینسکی مشاور امنیتی کارتر به خانواده‌ی امام و علی مطهری پیام می‌داد تا در آرامگاه امام دست به تحصن بزنند.

آیت‌الله منتظری یک سره مشغول سخنرانی و پیام برای تحریک مردم شد. صانعی نیز که بوی کباب شنیده بود نیز شتابان به این جمع پیوست.

هاشمی رفسنجانی هر روز حسن آقا، خاتمی، کروبی و موسوی را گرد می‌آورد تا رهبری را وادار به ابطال انتخابات کنند.

بی‌شک هر حکومت دیگری بود در مقابل این طوفان ریشه‌کن می‌شد؛ ولی شجره‌ی طیبه‌ی جمهوری اسلامی چنان پا برجا ماند که داغ این اجماع ننگ بار را تا ابد بر پیشانی فتنه‌گران زد.

بی‌شک نقش رهبری در این ثبات مثال‌زدنی است. رهبری صبورانه امّا شکوهمند ایستاد و تن به دیکتاتوری اقلیت نداد. رهبری تمام راه‌ها از قبیل تمدید زمان بررسی شکایات، ملاقات با نمایندگان کاندیداها، بررسی مجدد بعضی از صندوق‌ها، تشکیل هیأت معتمدین و اصرار بر اعلام شکایات و ارسال ادله‌ی کاندیداها در مورد تقلب و ... را پیمود تا جایی که موسوی از فرط بی‌دلیلی به هر رطب و بابسی دست می‌انداخت که مورد تمسخر طرفدارانش قرار گرفت. رهبری با خطبه‌های پی‌درپی راه مردم تحت تأثیر قرار گرفته شده را از فتنه‌گران جدا کرد. رهبری با صبوری اجازه داد تا فتنه‌گران نیات پلید خود را در روز قدس، 13 آبان، عاشورا و 16 آذر آشکار کنند و از چشم مردم بیفتند.

رهبری با سخنان منطقی و مفهوم‌سازی پشتوانه‌ی فکری فتنه‌گران را سست می کرد و سرانجام نه از ارتش نه با میدان آوردن نیروهای زرهی و چترباز چنانکه آمریکاییان با تظاهر کنندگان آمریکایی رفتار کردند؛ بلکه با دعوت از مردم حماسه‌ی 9 دی را رقم زد و آخرین میخ را بر تابوت گندیده‌ی فتنه به وسیله مردم کوبید. این است که حماسه‌ی 9 دی یک نقطه عطفی در تاریخ انقلاب است و مردم همواره باید چنین روزی را پاس دارند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۰۸:۵۵

سخنان حسینیان که در این صفحات می آید، در تابستان 1378، بعد از قضایاى کوى دانشگاه، در جمع طلاب مدرسه حقانى قم ایراد شده است


سپاس خداوند را که این توفیق را به بنده عنایت کرد که به خدمت دوستان و عزیزان خودم، محصلین مدرسه‏ای که حق ‏بزرگی بر گردن ما دارند و ما تا پایان عمر و حیاتمان خودمان را مدیون این مدرسه می‏دانیم. خدا این توفیق را داد که ‏خدمت این عزیزان برسم. امیدوار هستم در این مدت کوتاهی که در خدمت عزیزان هستم، آن‏چه که مصلحت آخرت ما در ‏آن است، خداوند بر این بنده جاری کند و ان شاء الله در قلوب همه ما هم موثر بگردد.

 ‏سوال فرموده بودند که: «در مدرسه فیضیه فرمودید که قضیه قتل‏ها هرگز روشن نخواهد شد، به علت این که پی‏گیری ‏قتل‏ها به عهده کسانی است که روشن شدن قضیه به ضرر ایشان تمام می‏شود. اگر ممکن است توضیح بیشتری ‏بفرمایید».

قضیه قتل‏ها مثل این که گریبان ما را گرفته، هر چه ما می‏خواهیم فرار کنیم، راه فراری وجود ندارد. عرضم به حضورتان، ‏اجازه بدهید من اطلاعات بیشتری را در رابطه با ماجرای قتل‏ها در اختیار دوستان قرار بدهم که جواب خیلی از این ‏سؤالاتی که قطعا سؤالات بعدی هم در این رابطه هست،روشن خواهد شد و شاید بیشتر وقت مجلس‏مان را هم بگیرد. ‏اما خواهش می‏کنم که دقت بفرمایید چون مطالبی که عرض می‏کنم، همه سلسله‏ای است متصل به هم و باید همه را ‏در نظر گرفت تا ان شاء الله نتیجه نهایی را بتوانیم بگیریم.

قبل از این که این قتل‏ها آغاز بشود، من بیوگرافی آقای موسوی معروف به آقای کاظمی البته اسم اصلی‏اش آقای ‏کاظمی است، در این مصاحبه‏هایی که آقای نیازی می‏کنند و اطلاعیه‏هایی که سازمان قضایی می‏دهد، به سیدمصطفی ‏کاظمی یا به اعتبار ما آقای موسوی (موسوی شیرازی). آقای موسوی بچه استان فارس است. از همان زمانی که ‏اطلاعات در سپاه تشکیل شد، در اطلاعات سپاه بود و از همان زمان متهم بود که با دستگاه آقای منتظری، هادی و ‏مهدی هاشمی در ارتباط است. بعد از این که وزارت اطلاعات تشکیل شد و اداره کل اطلاعات هم در استان فارس ‏تشکیل شد، ایشان به عنوان مسؤول اداره کل اطلاعات فارس انتخاب شدند که درگیری درونی از همان جا در استان ‏فارس هم شروع شد و ایشان معروف بود در همان زمان، از بچه‏های چپ استان فارس هست. درگیری بین ایشان و امام ‏جمعه شیراز به اوج خود رسید که ناچار شدند آقای موسوی را از شیراز به تهران منتقل کنند و در وزارت هم که بود ‏معروف بود به چپ‏گرایی. در جریان انتخابات به شدت از جناب آقای خاتمی حمایت می‏کرد و این حمایت هم به قدری ‏افراطی شده بود که بعد دیگر حتی طرفداران خود آقای خاتمی هم ناراحت می‏ شدند.

در این ماجرا، مدتی قبل از این که این قتل‏ها شروع بشود، آقای موسوی خدمت آقای خاتمی می‏رسد، ناگفته نماند که ‏برای معاونت امنیت هم از طرف ریاست جمهوری، آقای موسوی پیشنهاد شده بود به آقای دری که ایشان به عنوان ‏معاون امنیت نصب شود اما به ادله مختلف پذیرفته نشد. اما به عنوان معاون معاون امنیت یا جانشین معاون امنیت ‏منصوب شدند. قبل از این که این قتل‏ها به وقوع بپیوندد، ایشان خدمت رئیس جمهوری می‏رسد و مطلبی را اعلام ‏می‏کند و می‏گوید که در وزارت اطلاعات سناریویی در حال تدوین است و می‏خواهند عده‏ای را به قتل برسانند تا باعث ‏سقوط دولت شما بشود. هنوز از قتل‏ها خبری هم نبود و حتی با یکی از مشاورین ریاست جمهوری هم تماس تلفنی ‏گرفته و این جریان را گفته، که خوشبختانه نوارش موجود است و ضبط شده این مکالمه. بعد از مدتی قتل‏ ها شروع شد.


‏قتل ‏ها وقتی که فروهر و خانمش کشته شدند، رئیس جمهور موضع‏گیری کرد، مسؤولین دیگر موضع‏گیری کردند، خصوصا ‏ریاست جمهوری موضع تندی گرفت و هیأت هم از آن زمان شروع به کار کرد. بلافاصله بعدش قتل‏های دیگری هم به وقوع ‏پیوست که از همان اول این ماجرا را مشکوک می‏کرد که چرا واقعا چنین اتفاقاتی دارد پشت سر هم به وجود می‏آید. بعد ‏از این که ماجرای قتل‏ها به اوج خود رسید، خود آقای موسوی رفت به دفتر رئیس جمهور و گفت که این قتل‏ها توسط من ‏انجام شده و کشفی هم اصلاً در کار نبود. خود ایشان رفتند گفتند. حتی دو سه روز ایشان را تحویل نمی‏گرفتند و ‏می‏گفتند دروغ است، مگر می‏ شود آقای موسوی دوم خردادی طرفدار جبهه دوم خرداد چنین کاری را مرتکب شده باشد؟ ‏نمی‏پذیرفتند و می‏گفتند باز این سناریو است. تا بالاخره آن‏قدر اصرار کرد که پذیرفتند.

نکته بسیار مهمی در بازجویی، آقای موسوی مطرح کرده است که باز من عرض می‏کنم، آخرین حرفش هم همین است. ‏آقای موسوی علت و انگیزه قتل‏ها را چنین بیان می‏کند، عین عبارت است که من حفظ کرده‏ام، ایشان می‏گویند که: « ‏تحلیل ما از اوضاع جاری روز این بود که آقای خامنه ‏ای غیر از امام است و آقای خاتمی هم به دلیل این که ۲۰ میلیون رای ‏آورده و بیست میلیون پشتیبان دارد، قدرتش بیشتر از بنی‏صدر است و ما این قتل‏ها را مرتکب می‏شویم و به گردن آقای ‏خامنه ‏ای می‏اندازیم و جنگ بین این دو منجر به شکست آقای خامنه‏ ای در مقابل خاتمی خواهد شد».

 ‏درست ۱۵ یا ۱۶ روز بعد از دستگیری آقای موسوی، بنده برای اتمام حجت رفتم دفتر آقای خاتمی که با ایشان ملاقات ‏کنم. آقای ابطحی بدون کم و کاست تحلیلش از اوضاع همین بود و با صراحت به ما اعلام کرد، گفت: «فلانی ببین، آقای ‏خامنه‏ای غیر از امام است و آقای خاتمی بیست میلیون نفر پشت سر دارد، آقای خامنه‏ای ۸ میلیون رأی آورد و اگر ‏درگیری به وجود بیاید، شما مطمئن باشید که آقای خامنه ‏ای پیروز نخواهد شد.

« شما ببینید کسی که خوشبختانه من ‏چند روز بعدش که رفتم در سپاه سخنرانی کردم، این را نقل قول کردم که آقای ابطحی هم رسید به من و گلگی کردند ‏که چرا یک مطلبی را که من در جلسه خصوصی گفتم آمدی عمومی گفتی. خوشبختانه کسی هم بود که نتوانند بعدا ‏انکار بکنند.

گفتم شما داری توطئه می‏کنید علیه رهبری، حالا من این مطلب را در یک جلسه خصوصی این ور و آن ور ‏نگویم؟ به هر حال این برای من بسیار مهم بود که چطور می‏شود که کسی که مرتکب قتل شده و مسؤول دفتر مقام ‏محترم ریاست جمهوری، این حرف را می‏زنند آیا جز این هست که باید یک جریان فکری حاکم بر این جریانات باشد؟ آیا ‏منشأیی غیر از یک منشأ واحد این دو سخن‏گو و این دو نفر باید داشته باشند؟ بعد پیگیری کردم که خب حالا چه‏طوری ‏می‏خواستند این ماجرا را گردن مقام معظم رهبری بیندازند. قتل‏ ها را مرتکب شدند. خب قطعا نمی‏ گویند که خود آقا آمده ‏و کشته. گفتند که آقای موسوی در بازجویی می‏گویند که قرار بود ما این قتل‏ها را به کردن سپاه بیندازیم و بگوییم سپاه ‏این کار را کرده و معلوم بود که سپاه زیر نظر فرماندهی کل قوا هست و وقتی که به گردن سپاه بیافتد معنایش این است ‏که آقای خامنه‏ای چنین چیزی را دستور داده. درست این مطلبی را که آقای موسوی در بازجویی‏اش اعتراف می‏کند، ‏شب ۲۱ ماه رمضان در مسجد حسین‏ آباد آیت الله طاهری، هنگام سخنرانی یکی از روحانیون جناح چپ «مجمع ‏روحانیون» در مسجد حسین آباد اتفاق می‏افتد. دست خط مقام معظم رهبری، واقعا دیدنی است، دست‏خط مقام معظم ‏رهبری را جعل کردند. البته وقتی دقت می‏کنیم می‏فهمیم که آن دست‏ خط نیست. اما تلاش کردند که نزدیک هم باشد ‏که خطاب به سردار رحیم صفوی، که سردار رحیم صفوی این دگراندیشان و نویسندگان روشنفکر، معاند و مرتد هستند؛ ‏شما این‏ها را از بین ببرید. یعنی همان کاری را که قرار بوده در ماجرای این قتل‏ها انجام بدهند. خوشبختانه این فرد ‏دستگیر شده، یکی از وابستگان سیدمهدی هاشمی است که دستگیر شده و اعتراف هم کرده است به جعل این نامه. ‏باز دوباره این دو تا واقعه را وقتی که کنار هم گذاشتم، اینها را خدمت مقام معظم رهبری هم من عرض کردم.

این دو ‏مطلب را که گفتم خدمت ایشان هم عرض کردم. وقتی کنار هم گذاشتیم که آن آقا در زندان اعتراف می‏کند که ما از ‏طریق سپاه و بیرون از زندان هم درست می‏آید؟ این برنامه اجرا می‏شود و شایعه عملی می‏ شود و اجرا می‏شود و حتی ‏جعل می‏شود. من فهمیدم که باید یک ماجرایی پشت این قضیه باشد. در همین حین ماجرای آقای پروازی پیش آمد. ‏آقای پروازی یک طلبه ‏ای است با بچه ‏های حزب‏ الله همکاری می‏کرد. بعدا درگیر شدند با بچه‏ های حزب‏ الله و ایشان ‏منشعب شد و شروع کرد علیه بچه‏ های حزب‏ الله فعالیت کردن و حرف زدن و صحبت کردن. از این موقعیت گل ‏آلود آقای ‏سعید حجاریان، آقای امین‏ زاده معاون وزیر امور خارجه، آقای محسن آرمین سخنگوی مجاهدین انقلاب اسلامی، این سه ‏نفر و یک نفر دیگر هم آقای افشار که من نمی‏شناسم، هنوز هم نمی‏ شناسم، که چه کسی است، می‏آیند این طلبه ‏بنده خدا را می‏ برند و تحریکش می‏کنند و می‏ گویند بیا و بگو که اولاً حزب‏ الله تا به حال چه کارهای خشونت‏ آمیزی انجام ‏داده و ثانیاً بیا و بگو اینها با دستور رهبری بوده. این شروع می‏کند و یک لیستی از کارهایی را که حزب‏الله کرده‏اند، کجا ‏سینما آتش زده‏اند، کجا چه کار کرده‏اند، می‏گوید که مثلاً ده‏نمکی می‏گفت که ما از آقا اجازه گرفته‏ ایم، فلانی گفته که ما ‏اجازه گرفته‏ ایم. آقای سعید حجاریان شخصیت خیلی بالایی هستند، بالاخره مشاور رئیس جمهور بود آن زمان، مشاور ‏رئیس جمهوری می‏ نشیند این نوار را پیاده می‏کند و این می‏گویندهایش و فلانی می‏گوید را حذف می‏کنند و همه این ‏عوامل به قول خودشان خشونت ‏آمیز را می‏گویند ما به دستور رهبری انجام دادیم و جزوه‏ای چاپ می‏کند، و برای من هم ‏فرستادند به نام «سخنرانی حجةالاسلام پروازی در جمع رزمندگان بسیج» و پخش کردند و از آن طرف آمدند این بنده ‏خدا، خود بازجویی آقای پروازی را نگاه کردم، آقای پروازی می‏گوید که من رفتم اعتراض کردم به آقای حجاریان، که آقا اولاً ‏بنا نبود شما چنین چیزی را منتشر بکنید، بعد هم چرا صحبت‏های مرا تحریف کردید، آمدید بعضی قسمتش را حذف ‏کردید. می‏گویند خب حالا یک تکذیبیه بده ما می‏گذاریم در خبرگزاری جمهوری اسلامی، و سر بنده خدا کلاه می‏گذارند و ‏یک چیزی می‏نویسد. دوباره بهش برمی‏گرداند و می‏گوید اینجایش را حذف کن، آن حذف می‏کند و سه چهار دفعه ‏همین‏طور می‏آورند و می‏برندش و سرکارش می‏گذارند و آخر کار بهش می‏گویند که قرار است حزب‏ الله تو را به قتل ‏برساند و دادگاه ویژه روحانیت هم می‏خواهد دستگیرت کند، بیا فرار کن و ما در آلمان برای تو جا درست کرده‏ایم و ‏کارهایش را هم کرده‏ایم که بروی پناهنده بشوی. تا تبریز هم آقای پروازی را بردند و شایع شد همان موقع که یک روحانی ‏به آلمان پناهنده شده، هنوز پناهنده نشده، این‏ها آن قدر حماقت کردند که این را شایعه کردند که یک روحانی پناهنده ‏شده. خب ما هم حساس بودیم و مدام سؤال می‏کردیم، کی است.

فقط می‏گفتند یک روحانی است که به آلمان ‏پناهنده شده و قرار است که چند روز دیگر با رادیو کلن یک مصاحبه داشته باشد. این طلبه بیچاره بالاخره آدم متدینی ‏بوده، بچه اهل جبهه بوده، آنجا عقل و دینش مانع می‏شود و می‏گوید حالا این چه کاری است، حالا اینجا من کار خلافی ‏کردم، بروم کار خلاف‏تری هم علیه جمهوری اسلامی بکنم که چی، برمی‏گردد و مستقیما خودش را به دادگاه ویژه ‏روحانیت معرفی می‏کند و ماجرا را تعریف می‏کند و واقعا این توطئه که قرار هم شد(نوار گویا نیست) خدمت آقا رسید و ‏گریه کرد و عذرخواهی کرد و گفت ماجرا را. آقا هم سفارش کرده بود که حالا اشتباهی هم کرده، شما هم در دادگاه ویژه ‏کاری به او نداشته باشید.

قرار شد سعید حجاریان را دستگیر بکنند. اما متأسفانه تا به گوش آقای خاتمی رسید، واسطه‏ هایی را فرستادند و حتی ‏ظاهرا خدمت مقام معظم رهبری هم رسیده بود که خلاصه این مشاور هست و بد می‏شود برای ریاست جمهوری، ‏دستگیر نکنید. نکردند و اما امیدوار هستیم به هر حال یک روزی این پرونده رو بیاید و سعید حجاریان به میز محاکمه به ‏خاطر این توطئه کشیده بشود. واقعا اگر هر کدام از ماها یک چنین برخوردی را کرده بودیم چه می‏کردند برای این آقای ‏خاتمی. بنده حدود یک ماه پیش آمدم در مدرسه فیضیه صحبت کردم. بلافاصله رفتند خدمت آقا گله کردند که فلانی رفته ‏علیه رئیس جمهور در مدرسه فیضیه صحبت کرده، که دفتر وقتی با من تماس گرفت که چی گفته‏ ای؟ گفتم من چیزی ‏علیه ایشان حرف نزدم. خب بالاخره ما حرف داریم، ما نسبت به حرف‏ها و ادعاهای ایشان نقد داریم.

خود ایشان هم ‏مدعی آزادی هستند. اگر آزادی نیست که بفرمایید آزادی نیست و ما خفه‏خون بگیریم. اگر هم هست، خب ما هم به ‏اندازه سعید حجاریان و آقای کروبی بایستی آزاد باشیم و حرفمان را بزنیم. اگر هم خلاف می‏زنیم، برخورد قانونی بکنند. ‏اگر تهمت می‏زنیم، یقه‏مان را بگیرند و بیندازند زندان. اگر حرف بی‏ربط می‏زنیم به قول خودشان بیایند جواب بدهند. آخر ‏چه حرفی است که من در تلویزیون حرف می‏زنم می‏گویند تلویزیون یک وسیله عمومی است. فیضیه خانه من است.

 من ‏اگر در خانه خودم حرف نزنم، پس کجا باید بروم حرف بزنم. این آقایان مدعی آزادی این قدر بی تحمل و نابردبار هستند در ‏مقابل مخالفین خودشان. به هر حال نگذاشتند سعید حجاریان دستگیر بشود. حالا عرض من این است که در همین گیر و ‏دار جریان توطئه سعید حجاریان، محسن آرمین و امین‏زاده، مشاورین و معاونین و مسؤولین علیه رهبری به وقوع پیوست ‏و طرح شد. روزنامه‏ها هم شروع کردند اتهام این قتل‏ها را گردن رهبری انداختن. حالا من نمی‏خواهم شروع کنم از اول؛ ‏هر کس اهل خواندن روزنامه‏های دو خردادی بود، کاملاً مشخص بود همه القایشان این هست که می‏خواهند بگویند که ‏پشتوانه این قتل‏ها رهبری بوده است.

تا منجر به دستگیری سعید اسلامی شد. خب سعید اسلامی به قول خود این‏ها مخالف رئیس جمهور بود. چه‏طور تو یک ‏ماجرایی که آقای موسوی سردمدارش بوده و موافق رئیس جمهور، یکی از مخالفین رئیس جمهور آمدند چنین کار خلاف ‏قانونی را مرتکب شدند؟ من نفی نمی‏کنم. به هر حال کسی بوده که مسؤول امنیت کشور بوده مسؤول امنیت وزارت ‏اطلاعات بوده، شاید صدها عملیات برون مرزی در رابطه با منافقین، من جمله بمباران پایگاه منافقین در بغداد سال ۷۴، در ‏حین سخنرانی که شایعه شد مسعود رجوی هم کشته شده، فرمانده عملیات همین آقای سعید اسلامی بود. خیلی ‏عملیات داشت و اعتقادش هم همین بود. ایشان کاره‏ای هم نبود در این اواخر و در زمان وقوع قتل‏ها، ایشان به عنوان ‏مشاور بود، مشاوری هم که دیگر منزوی شده بود و کسی هم استفاده‏ای از او نمی‏کرد. کسی که مسؤول بود و پرونده ‏حق داشت دستش باشد، خود آقای «موسوی» بود که این پرونده‏ها را به‏دست می‏آورد به عنوان معاونِ معاون امنیت. به ‏هر حال ایشان دستگیر شد و مدتی بعد هم آمدند و اعلام کردند که آقا خودکشی کرده. بعد از این جریانات، جناب آقای ‏‏«نیازی» یک روز تماس با من گرفتند و گفتند که من می‏خواهم اطلاعاتی در رابطه با این پرونده در خدمت شما قرار بدهم ‏که شما، به قول خودشان چون من را فرد دلسوزی می‏دانستند که در اشتباه هستم، می‏خواستند من را از اشتباه خارج ‏کنند. قراری گذاشتیم در منزل یکی از دوستان. ایشان آمدند توضیح دادند. توضیحاتی که تمام تحلیل بنده را ثابت می‏کرد. ‏خوشبختانه جناب آقای بهرامی یکی از قضات سازمان قضایی آقای بهرامی، ایشان هم بودند. من بعدا که همه ‏صحبت‏هایش را آقای نیازی کرد، گفتم آقای بهرامی شما شاهد باشید، این حرف‏هایی که آقای نیازی زد، فردا اگر من ‏بروم مصاحبه کنم و بگویم و اگر ایشان انکار کرد، شاهد باشید. من شروع کردم به سؤال. گفتم آقای نیازی انگیزه این ‏قتل‏ها چه بوده، واقعا اینها از این قتل‏ها چه انگیزه‏ای داشتند؟ فرمودند که قصد براندازی داشتند. گفتم قصد براندازی ‏کافی نیست. به عنوان انگیزه بنده نمی‏آیم یک حکومتی را همین‏جوری ساقط بکنم. بنده باید بالاخره یک منافعی داشته ‏باشم، یا حکومت را من بعد به دست بگیرم، یا قوم من به دست بگیرد، یا پدر من شاه بشود، یا باند من بالاخره به ‏حکومت برسند، یا جناح من یا حزب من. همین‏جوری که آدم نمی‏آید یک حکومتی را قصد براندازی‏اش را داشته باشد. ‏گفت قصد براندازی، درست همان حرفی که عرض کردم. گفت آقای موسوی می‏گوید تحلیل ما این بود که آقای خامنه‏ ای ‏غیر از امام است، آقای خاتمی هم بیست میلیون پشتیبان دارد و اگر بین این دو درگیری بشود، آقای خامنه‏ ای شکست ‏خواهد خورد و ما این قتل‏ها را مرتکب می‏شویم و گردن رهبری می‏اندازیم. گفتم، معذرت می‏خواهم، گفتم شیخ ساده ‏این چه قصد براندازی است؟

براندازی می‏آید و می‏گوید نه آقای خامنه‏ ای نه آقای خاتمی یک حکومت دیگری، یک ژریم ‏دیگری و یا یک فرد دیگری. نمی‏آید بگوید که رهبری باید از بین برود، ولی رئیس جمهور سرجایش باشد. این را چرا درست ‏تحلیل نمی‏کنید؟ چرا درست سوال نمی‏کنید؟ ایشان جواب مرا دادند که مصلحت نیست که ما این قضیه را وارد بحث ‏جریانی کنیم. گفتم آقا مصلحت نیست حرف درستی است. اما این وظیفه تو نیست، وظیفه تو تحقیق درست و ارائه ‏مطالب صحیح به مسؤولین سیاسی است، آنها می‏دانند که باید چه کار بکنند. شما قاضی هستید قاضی باید تحقیق ‏بکند و کشف واقعیت بکند و این اصلاً چه معنایی می‏دهد؟ گفت بله معنایش براندزی است. وقتی نظام اسلامی عمود ‏خیمه‏اش ولایت فقیه است، وقتی که این شکسته بشود، یعنی نظام ساقط می‏شود. گفتم آخر این هیچ معنای  براندازی ‏ندارد.

این همان حرفی است که بنده دارم گلوی خودم را پاره می‏کنم می‏گویم بابا بیایید این جریان را ریشه‏ یابی بکنید و ببینید ‏که چه جناحی نفعش بوده است که این قتل‏ ها را مرتکب شود. ایشان این جوری جواب ما را دادند. واقعا نتوانستند جواب ‏بدهند. هنوز هم آقای موسوی می‏گوید انگیزه ما این بود که رهبری در مقابل رئیس جمهور شکست بخورد و آقای بهرامی ‏هم شروع کردند حمایت کردن که حرف فلانی درست است و این غیر از براندازی است.

 ‏در مورد جاسوسی، گفتم آقای نیازی چه دلیلی شما برای جاسوسی دارید؟ ایشان فرمودند که آقای سعید اسلامی در ‏سال ۵۶ و ۵۷ سال آخر دبیرستان و اول دانشگاه در آمریکا درس خواندند و در منزل دایی ایشان که وابسته نظامی ایران ‏در آمریکا بوده. سؤال کردم، غیر از این چه دلیل دیگری دارید؟ باز فرمودند که تحلیل سیاسی قطعی ما این است که ‏جاسوس بوده است. گفتم شما قاضی هستید، حق ندارید تحلیل سیاسی بکنید. تحلیل سیاسی را باید به سیاسی‏ها ‏واگذار بکنید. دلیل قضایی شما چیست؟ بعد شروع کردم به اشکال کردن، گفتم ببینید آقای نیازی، سال ۵۶ و ۵۷ آقای ‏سعید اسلامی چند سالش بود؟ گفت ۱۹ سال. گفتم سال ۵۶ و ۵۷ تا بهمن ۵۷ آمریکا چهل هزار مستشار نظامی در ‏ارتش و ساواک ما داشت و آیا عاقلانه است که آمریکا با چهل هزار مستشار که همه‏شان یک مملکت در دستشان بوده، ‏بیاید یک جوان ۱۹ ساله‏ای که آن هم در آمریکا مشغول به تحصیل است، جاسوس بکند؟ گفت به هر حال این تحلیل ما ‏است. گفتم این حرف‏ها را نزنید.

آبروی کسی که خدمت به جمهوری اسلامی را کرده می ‏برید و بعدا می‏گویید تحلیل ما ‏این است. بعدا جواب خدا را چه می‏دهید؟ گفتم دلیل دیگری دارید؟ گفت در این رابطه تحلیل ما این است. حتی من خیال ‏کردم آقای نیازی همه ادلّه خودش را نگفته. سؤال کردم آقای نیازی به هر حال من هم قاضی بودم در این کشور ۱۸ سال ‏قضاوت کردم. سخت‏ترین جاها و امنیتی ‏ترین پرونده‏ ها هم بنده رسیدگی کردم. هیچ کس هم نمی‏تواند ادعا بکند به ‏اندازه من امنیتی ‏ترین پرونده‏ ها را رسیدگی کرده. جاسوس دو تا دلیل دارد. یکی سر پل هست که دارد و یکی هم ابزار ‏جاسوسی. سر پل به این معنا که بنده یا کسی که جاسوس است باید اطلاعات را از اینجا بگیرد و به شخص ثالثی ‏منتقل بکند که او به مرکز جاسوسی خودش مخابره کند. گفتم آیا سرپلی گرفتید؟ گفتند نه. گفتم آیا شناسایی کردید که ‏هنوز دستگیر نکردید؟ گفتند نه. گفتم آیا ابزار و ادواتی گرفتید؟ گفتند نه. گفتم آخر پس چه‏ طوری می ‏آیید چنین ادعایی ‏می‏کنید؟ من خیال کردم که آقای نیازی واقعا همه اطلاعات را نمی‏خواهد به من بگوید. خدمت آقای هاشمی رفسنجانی ‏بعد از این ملاقات رسیدم و همین تحلیل خودم را ارائه دادم. آقای هاشمی فرمودند که نه. همین جمله را هم گفتم، ‏گفتم من خیال کردم که شاید آقای نیازی نخواسته همه ادلّه جاسوسی را به من بگوید، گفتند نه اتفاقا خدمت مقام ‏معظم رهبری هم که بودیم، وقتی سران سه قوه تشکیل جلسه دادند آقای نیازی ادله جاسوسی‏ اش را همین‏ ها مطرح ‏کردند و من ایراد گرفتم و گفتم آقای نیازی این‏ها دلیل بر جاسوسی نیست و آقای نیازی هم تا پایان نتوانستند پاسخ ‏بدهند و آخر هم مقام معظم رهبری فرمودند که آقای نیازی بالاخره شبهه‏ ی آقای هاشمی جواب داده نشد. این عین ‏عبارتی بود که آقای هاشمی طرح کردند.

بعد مطلب بسیار ناراحت‏ کننده اینجاست. پرونده در مسیر غیرطبیعی خودش متأسفانه قرار می‏گیرد. بازجوهای این‏ها چه ‏کسانی هستند؟ دو نفر از بچه‏ های چپ وزارت اطلاعات. من حالا کاری ندارم به سابقه این‏ها. من خوب می‏ شناسم این ‏دو نفر را. یک نفر به نام مجتبی و یک نفر به نام مهدی، این دو نفر بازجویی‏ هایی هستند که هر پرونده‏ای که دستشان ‏بود، زمانی که من مسؤول رسیدگی به پرونده‏های وزارت اطلاعات بودم، وقتی که پرونده‏هایی که این‏ها بازبینی کرده ‏بودند، می‏گفتم از اول بازجویی بکنید. این‏ها اول سوژه را پدر یارو را در می‏ آوردند، آخر سر هم هیچ چیزی از آن در ‏نمی‏ آورند. گفتم من کار به این‏ها ندارم؛ ولی این دو نفر از بچه ‏های چپ وزارت اطلاعات هستند. چه طور شما این ‏پرونده‏ای را که این قدر حساس هست داده ‏اید دست بچه‏ های چپ. ایشان فرمودند که گفتند که این‏ها را که من تحقیق ‏کردم و دیدم بله، متأسفانه باز پرونده دست همان جناحی افتاده است که نمی‏ خواهند کشف شود این مسأله و بعد از ‏این حرف ‏ها آمدند یک راستی را هم انتخاب کردند. کسی را انتخاب کردند، یک فردی را که با این آقای سعید اسلامی ‏دشمن خونی بود.

به قول خود بچه‏ های وزارت اطلاعات می‏گفتند بارها این سعید اسلامی از دست این گریه کرد. حالا ‏همین آقا را این اواخر گذاشته بودند برای بازجویی او. همه کارها را آقای عباد آقای «علی ربیعی»، مشاور امنیتی رئیس ‏جمهور انجام می‏دادند، حتی جناب آقای یونسی هم که وزیر اطلاعات بودند، از این ماجرا خبر نداشتند که این بازجوها را ‏گذاشتند، بعدا که رفتند و شروع به کار کردند، فهمیدند که این بازجوها را از بالا گفتند که بگذارید برای رسیدگی به این ‏پرونده. این ضعف قوه قضایی ماست. اگر قوه قضایی ما یک قوه مقتدری بود، اجازه نمی‏داد پرونده در دست جناحی باشد ‏که خودشان متهم هستند به اصل این ماجرا. وقتی من اعتراض کردم به آقای نیازی که چرا شما آمدید این بازجوها را ‏گذاشتید؛ ایشان فرمودند که درست است این‏ها چپ هستند اما چپ‏های متدین هستند. گفتم برادر، من نمی‏گویم ‏بی‏دین هستند، وقتی که من از یک جناحی باشم دلم نمی‏خواهد علیه جناح خودم در بیاید. هر چند هم متدین باشم، ‏نمی‏روم دنبال آن برای کشف. بنده را بگذارید، بنده هم نمی‏روم دنبال متدینین و به قول خودم اصول‏گرایانی که مثلاً تو این ‏جریان هستند. می‏روم دنبال دیگری. کسی باید باشد که بی‏طرف باشد. واقعا حق مطلب و واقع قضیه را بخواهد در ‏بیاورند. این که افرادی که خودشان جناحی فکر می‏کنند و جناحی عمل می‏کنند، ایشان در جواب من می‏گویند که مقام ‏معظم رهبری فرمودند که «آقای خاتمی مطمئن بشوند، اطمینان آقای خاتمی جلب بشود.» این امر هست که باعث شد ‏که ما اینها را بگذاریم. یعنی ما قبول کنیم. خودشان که نخواستند، گذاشتند برایشان و یکی هم این که مقام معظم ‏رهبری فرمودند که این سرنخ خارجی دارد، بالاخره ما باید این را کشف کنیم. گفتم برادر عزیز، مقام معظم رهبری فرمودند ‏که دارد، نگفتند که این بنده خدا سعید اسلامی است، نگفتند توی وزارت اطلاعات است. آنها می‏خواهند سر تو را شیره ‏بمالند که بله ما مثلاً پیرو دستور مقام معظم رهبری یا منویات مقام معظم رهبری دنبال کشف جاسوس هستیم. نه آقا ‏جاسوس هم هست، قطعا جاسوس هم نمی‏آید داخل وزارت، خارج از این هست. ممکن از طریق غیرمستقیم نفوذ کردند ‏و این کار را انجام دادند.

 ‏راجع به خودکشی‏ اش سؤال کردم که سعید اسلامی توسط چه چیزی خودکشی کرد؟ ایشان فرمودند «دارو». گفتم ‏ببینید، ۷۰ نفر از بچه‏های اطلاعات رفتند داخل غسال‏خانه و جنازه ایشان را دیدند. معذرت می‏خواهم، می‏گویند دارو هم ‏استفاده کرده و خودش را هم تمیز کرده بود. چند بسته شما به ایشان دادید؟ می‏گویند «یک بسته». می‏گویم خب یک ‏بسته چقدر باقی می‏ماند که خورده باشد و مرده باشد؟ می‏گویند، دکترها گفته‏اند که محلول یک استکان. گفتم آخه ‏باباجون، آخه ما خودمان یک زمان قاتل بودیم، یک زمانی زندان‏بان بودیم. تاکنون صدها نفر واجبی خوردند و نمردند. آخه ‏چه طور با یک استکان آن هم که شما می‏گویید که بلافاصله بردید به بیمارستان و شستشو دادید، این خورد و مرد؟ ‏می‏گوید نه نمرد، ۴ روز زنده ماند و خوب شده بود. حتی تماس هم گرفتند با ما که بیایید و ببریدش که یک مرتبه اعلام ‏کردند که ایست قلبی پیدا کرده و بیایید و ببرید که تمام کرد. گفتم آخه جای تحقیق دارد. اولاً من نمی‏گویم نخورده، ‏شاید، شاید خط بهش دادند همان بازجوهایی که چپ بودند و کسانی که پرونده دستشان است، این کار را بکن، بیا ‏بیرون نجاتت می‏دیم، چون خودش هم گفت، گفت آنجا داد و بیداد می‏کرد و می‏گفت آقا به داد من برسید، پدرم را ‏درآوردند، کشتنم، شکنجه‏ام می‏کنند. توی بیمارستان داد و فریاد می‏کرد. شاید واقعا همین خطی به او داده‏اند و بعد ‏آورده‏اند بیمارستان، آمپول هوا بهش زدند، سکته کرده. تحقیق کنید، بررسی کنید. آخه سعید اسلامی آدمی نبود که ‏خودکشی کند. ما می‏ شناختیم سعید اسلامی را. به هر حال جواب قانع‏ کننده ‏ای آقای نیازی واقعا برای این مسأله ‏نداشتند و ندارند. همین هم پیش‏بینی شده. یکی از عواملی هم که باعث شد بنده به ختم سعید اسلامی بروم همین ‏هست که همان وقتی که این جریان اتفاق افتاد به دوستان گفتم که اینها می‏گویند سعید اسلامی از جناح راست بود، ‏متهم شماره یک هم بود و همه قتل‏ها هم زیر سر ایشان بود و خودشان کشتنش که قضیه را تمام کنند و سرنخ را قطع ‏بکنند. همین جور هم شد. شما نمی‏دانم اهل روزنامه ‏های دویِ خردادی هستید، می‏خوانید یا نه، از روز خودکشی تا آخر ‏شروع کردند این را القاء کردن که سعید اسلامی را کشتند! بر عکس ما باید مدعی باشیم، بگوییم آقا پرونده در دست ‏دویِ خرداد بوده، اگر کشتند، همان دو خردادی‏ها کشتند، چرا کشتند؟

اما آنها واقعا عین این جریان دانشگاه خودشان به ‏وجود آوردند حالا می‏ گویند و مدعی شدند. نمی‏دانم پریروز خواندید یا نه در روزنامه «صبح امروز». می‏گوید این جریان ‏دانشگاه به وجود آمد که جناح راست، جناح محافظه‏ کار، دست به یک کودتا بزند. واقعا پررویی، بی‏شرافتی، هر چیزی از ‏این قبیل آخر تا چه حدی، که خودشان یک ماجرایی را به وجود بیاورند و خودشان هم مدعی می‏شوند و همه اینها واقعا ‏پیرو و دنبال همان قضایا هست. برادران آدم نمی‏داند به کی درد دل بکند.

 آقای سعید حجاریان، من واقعا در جریان نبودم. ‏چند وقت پیش شک کردم و گفتم این سعید حجاریان که خط و خطوط اصلی را داده ببینیم کی هست، به بعضی از ‏دوستان گفتم و به پرونده‏اش نگاه کردیم، سعید حجاریان خانمش هشت سال به خاطر عضویت در سازمان مجاهدین ‏خلق قبل از انقلاب محکومیت زندان دارد. برادر خانمش ده سال محکومیت دارد. حالا یک کسی این‏جوری می‏آید مشاور ‏رئیس جمهوری می‏شود، همه خط و خطوط را آن می‏دهد، کمیته شایعه و کمیته اجرایی را او هدایت می‏کند و درست ‏می‏کند و آن ماجراها و این اتفاقات را دارد برای کشور هر روز بحران به وجود می‏ آورد. هیچ‏کس هم نیست که به داد این ‏ملت برسد، به داد این حکومت برسد، به داد این انقلاب برسد که بابا بیایید اقلاً سابقه این سعید حجاریان را به مردم ‏بگویند. واقعا بنده آن تحلیلی را که از اول داشتم با آخرین اطلاعاتی که آقای نیازی به بنده دادند، همان تحلیل است و این ‏قتل‏ ها و ماجراها، معذرت می‏خواهم حتی نام یکی از روحانیون مجمع را برده آقای موسوی و گفته ما بعضی از کارهایمان ‏را در این قتل‏ ها با این‏ها مشورت کردیم. خب چرا نمی‏ آیند این آقا را احضارش بکنند و با او برخورد بکنند و در بیاورند این ‏مطلب را؟ اگر از جناح راست کسی این حرف را می‏زد، پدرش را در می‏آوردند. واقعا آدم نمی‏داند که چرا در حکومت ‏اسلامی رهبری این قدر مظلوم باشد. البته عزت و ذلت دست خداست.

این همه علیه رهبری اینها فعالیت کردند، تبلیغ ‏کردند، دیدید که تا مردم احساس نگرانی کردند، چگونه از رهبری حمایت کردند و چه جمعیتی در تهران آمده بود که ‏بی‏شک بنده می‏توانم ادعا بکنم که بعد از بیست و دوی بهمن که هر سال جمعیت فراوانی می‏آید، بعد از فوت حضرت ‏امام و تشییع جنازه امام(ره) تاکنون چنین جمعیتی به حمایت رهبری و نظام و انقلاب جمع نشده بودند. عزت و ذلت ‏دست خداست. اما ما هم یک وظیفه‏ای داریم. به هر حال آن چیزی که بنده به نظرم رسید و به نظر می‏رسد گفته ‏ام، ‏خواهم گفت و می‏دانید که اینها خرج هم دارد چاره‏ای هم نیست. به هر حال یک کسی دست داده، یکی پا داده، یکی ‏جان داده، یک کس هم باید آبرو و شخصیت خودش را بگذارد و بیاید و از رهبری دفاع بکند. واقعا آدم غمگین می‏شود که ‏در زمانی که حکومت مال اسلام است، باز اسلام اینقدر مظلوم است. من یک نکته دیگری هم (یکی از حضار سوال ‏می‏کند. مفهوم نیست، ظاهرا سوال این است که در چنین شرایطی چرا مقام معظم رهبری با این جریان برخورد ‏نمی‏کند؟) مقام معظم رهبری به نظر می‏آید که واقعا بهترین داریت را نشان دادند. فرض کنید یک سال قبل همین موقع ‏مقام معظم رهبری می‏خواست خودش را وارد صحنه بکند و درگیر بشود، چه اتفاقی می‏افتاد؟ آیا ذهن‏های حتی شماها ‏هم آمادگی داشت تا مثلاً الان؟ قطعا این‏جور نبود. مقام معظم رهبری با درایت کامل این پرونده را، بالاخره این پرونده هم ‏جوری نیست که همیشه مخفی بماند. یک روزی این جریانات کشف خواهد شد و رسوائیان رسوا خواهند شد و خدا هم ‏همیشه «من غیر لا یحتسب» حامی و پشتیبان است. خود بنده واقعا عرض می‏کنم هیچ حدس نمی‏زدم یک چنین ‏جمعی، می‏دانستم جمعیتی می‏آیند و خود من اگر دویست هزار جمعیت، به هر حال رهبری است، ولی خیلی بیش از ‏این حرف‏ها بود. واقعا یک دستی غیبی پشت این انقلاب است. رهبری هم صحیح دارند عمل می‏کنند. زمان حضرت امام ‏هم همین طور بود. حضرت امام تا نهایت آن جایی که امکان داشت، از بنی‏صدر حتی حمایت می‏کردند و تا آن روزهای آخر ‏هم امام می‏فرمودند: «بنی‏صدر، رئیس جمهور ما، پسر ملای بنی‏صدر همدانی است.» مصلحت هم نیست که حالا نظام ‏با، جمله‏ای که خود مقام معظم رهبری به من فرمودند این که رهبری یک وظیفه‏ای دارد که دولت و رئیس جمهور خودش ‏رو که نمی‏تواند بیاید درگیر شود، و به من هم این اخطار را کردند و گفتند که شما خودتان می‏دانید، ولی بنده به هر حال ‏باید از کیان دولت حمایت بکنم و اگر بخواهم چیزی بگویم، البته ایشان تأکید کردند و فرمودند تا زمانی که دولت رویاروی ‏انقلاب و اسلام قرار نگرفته من وظیفه خودم می‏دانم که مثل حضرت امام از دولت حمایت بکنم و شما یک وقتی خلاصه ‏مواظب خودتان باشید، اگر علیه دولت و رئیس جمهور چیزی گفتید، به خودتان مربوط می‏شود. خب من پای همه چیزها ‏ایستادم و روزی که ۱۵ اسفند بود، این خاطره فراموش ‏نشدنی، همین اعتراض شما را من به مرحوم بهشتی کردم و آمده ‏بودند و شعار می‏ دادند مرگ بر کفایت سیاسی را طرح کرد، تصویب کرد و حتی موافقین بنی‏ صدر هم جرأت نکردند ‏مخالفت بکنند و رأی ممتنع دادند و به راحتی و خیر و خوشی قضیه حل شد و تمام شد.

حالا من از ماجرای روز یکشنبه(۷۸/۴/۲۰) دفتر آقا مطلبی را خدمت شما عرض بکنم، که شما مطمئن باشید که مقام ‏معظم رهبری حساس هست و خودش دارد به خوبی هدایت و رهبری می‏کند. ببینید توی جریان چهارشنبه [۲۳ تیر] واقعا ‏جمعیت بی‏ انتهایی که شرکت کرده بود، من یک ساعت تمام در یک خیابان جمعیت با سختی عبور کردم، یک عکس آقای ‏خاتمی بود؟! این خیلی پیام داشت. این جمعیت، همه عکس‏های مقام معظم رهبری بود. عصر روز یکشنبه در هیأت ‏دولت بحث می‏شود و سه تا تصمیم می‏گیرد. یک: روزنامه سلام باز شود. دو: آقای لطفیان بر کنار شود. سه: فرماندهی ‏تام‏الاختیار نیروهای انتظامی به دست وزیر کشور سپرده شود.

این ماجراها توطئه‏ای بود همش برای همین و وزارت اطلاعات را که اینها داغون کردند، وقتی سعید حجاریان سخنرانی ‏کرد و گفت که ما سنگرهای نظام را یکی بعد از دیگری در حال فتح کردن هستیم. من آن زمان هشدار دادم، مصاحبه ‏کردم گفتم مواظب باشید این حرف آقای سعید حجاریان معنادار است. وزارت اطلاعات را داغون کردند و گرفتند. سپاه را ‏که از همان اول این‏قدر با آن برخورد کردند که به اصطلاح خودشان، نظرشان این است که فرماندهان را وادار به سکوت ‏کردند. این نیروی انتظامی مانده بود. همه این نقشه‏ ها هم برای این بود که نیروی انتظامی را زیر سلطه خودشان قرار ‏بدهند. نمی‏دانیم واقعیت دارد یا ندارد. حتی آقای تاج‏زاده را در نظر گرفتند به عنوان فرمانده نیروی انتظامی منصوب ‏بکنند(خنده حضار). این سه تا اصل را هیأت دولت تصویب می‏کند و با دفتر آقا تماس می‏گیرند که سه نفر از وزراء با آقا کار ‏دارند. آقای یونسی، آقای شمخانی و آقای مظفر. سه نفر را می‏فرستند خدمت آقا. مطالب را خدمت آقا مطرح می‏کنند. ‏آقا می‏فرمایند که آقای یونسی تو چرا آمدی شکایتت را پس گرفتی؟

یعنی چه روزنامه سلام باز بشود؟ آخه چه کشوری ‏است شما درست کردید، که نامه «محرمانه» او باید سر از روزنامه سلام در بیاورد، روزنامه‏ها بزنند، این چه مدیریتی ‏است؟ شما اصلاً مدیریت ندارید. تا یک خطری احساس کردید آمدید و عقب‏ نشینی کردید و شکایت خودتان را پس ‏گرفتید. این آقای یونسی. اما یکی دیگر این که آقای لطفیان را بردارید. آقای لطفیان چه گناهی مرتکب شده؟ اگر دلیل ‏دارید، دلیلی ثابت می‏کند که آقای لطفیان باید برداشته شود، خب بگویید. من بر مبنای شرع عمل می‏کنم و اگر ‏بی‏گناهی هم دلیل است، خب بگویید، پس باید وزیر کشور هم برداشته شود. همان اندازه آقای لطفیان در این قضیه ‏نقش داشته که به قول شما وزیر کشور داشته، خب آن هم باید برداشته شود و ثالثاً، من فرماندهی را سپرده‏ ام به ‏دست وزارت کشور، کجا وزارت کشور دستور داده، تمرّد کرده نیروی انتظامی که من برخورد کنم. یک مورد شما بیاورید. ‏خلاصه مقام معظم رهبری آن‏چنان با قدرت با این سه نفر نمایندگان هیأت دولت برخورد می‏کنند که اینها می‏روند و ‏گزارش را به آقای خاتمی می‏دهند و آقای خاتمی وحشت می‏کند. خب فردا هم که قرار است آقا صحبت بکنند. اگر ‏همین برخوردی را که در جلسه خصوصی کردند، فردا هم در جلسه سخنرانی عمومی بکنند، دیگر هیچ چیزی از دولت ‏باقی نمی‏ماند. شبانه دست به دامن آقای هاشمی شدند و آقای هاشمی را فرستادند خدمت آقا که آقا بالاخره فردا ‏کوتاه بیا و آبرویمان را نبر که آقا فرمودند: «نه من که نمی‏خواهم با دولت خودم در بیفتم. منتها آقایان چرا این طوری ‏برخورد می‏کنند؟ من بالاخره تمام تلاشم بر این است که کشور آرامش داشته باشد. دولت کار خودش را بکند. مشکلات ‏دولت را من دارم کمک می‏کنم که حل بشود. اما آقایان به جای این که مشکلاتشان را حل کنند، خودشان می‏آیند برای ‏خودشان مشکل درست می‏کنند.»

به هر حال مقام معظم رهبری، شما مطمئن باشید که در جریان امور هست و راه صحیح و با درایتی انتخاب کرده ‏اند. ان ‏شاء الله حقایق برای مردم، مؤمنان روشن بشود. شما مطمئن باشید. ولایت و رهبری جزء اصول مذهب تشیع و با ‏شیعیان آمیخته و ممزوج شده. شما مطمئن باشید که هر گاه خطری برای اصل انقلاب «ولایت» پیش بیاید، مردم در ‏صحنه خواهند بود. اما این دلیل نمی‏شود که ما وظیفه خودمان را نشناسیم و دست روی دست بگذاریم و به آگاهی دادن ‏که بزرگ‏ترین وظیفه و رسالت طلبه‏های امروز در سطح جامعه است، نپردازیم. چون وقت نیست من عذرخواهی می‏کنم. ‏به نماز هم می‏خواهیم برسیم. از این که زیاد صحبت کردم و می‏دانم که سؤال هم باقی است. امیدوار هستم که در ‏سال درسی آینده در مدرسه شهیدین خدمتتان برسیم و آنجا وقت بیش‏تری باشد که در خدمتتان استفاده خواهیم کرد.


والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. ‏

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۰۸:۱۲

نکته خیلی مهمی که متأسفانه در این چندسال هیچ اشاره ای به آن نمی شود این است که تجمع میدان ولی عصر عج در روز ولادت حضرت زهرا س و دو روز پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و پس از اغتشاشات و تخریبگری هایی که از همان شب انتخابات آغاز شده بود، با عنوان «شکرانه حضور چهل میلیونی» و نه به عنوان جشن پیروزی احمدی نژاد برگزار شد و اتفاقا دعوت کننده به این مراسم هم خود صداوسیما بود که از روز قبل با زیرنویس در همه شبکه ها و با همین عنوانِ شکرانه حضور، مردم را به این تجمع فراخواند و اعلام کرد که سخنران این مراسم، رئیس جمهور منتخب است و البته شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی و بسیج هم در برگزاری آن نقش داشتند.
جالب آنکه موسوی درحالی که هنوز رأی گیری پایان نیافته بود، ساعت 10 شب خود را با فاصله چشم گیر! رئیس جمهور منتخب مردم معرفی کرد و هواداران خود را به برگزاری جشن پیروزی! دعوت کرد.
نکته دیگر آنکه در این تجمع هم جمعی از طرفداران کاندیداهای دیگر حضور داشتند که مخالف اغتشاش و موافق تقویت حضور چهل میلیونی و احترام به رأی اکثریت ملت بودند.
نکته بعدی اینکه در آن تجمع، عده ای علیه هاشمی رفسنجانی شعار دادند که احمدی نژاد بلافاصله واکنش نشان داد و اجازه نداد این شعار ادامه پیدا کند و البته صداوسیما بلافاصله در همه بخش های خبری به دلیل آنکه در پخش مستقیم این برنامه، لحظاتی شعارهای مردم علیه هاشمی به گوش رسیده بود، مکررا عذرخواهی کرد!
نکته دیگر اینکه احمدی نژاد، آشوب گران و کسانی را که در دو روز گذشته اقدام به تخریب و آتش زدن کرده بودند، خس و خاشاکی نامید که جایی در سیل چهل میلیونی شرکت کنندگان در انتخابات ندارند و رسانه های فتنه گر اقدام به شیطنت خبری و تحریف این جمله کردند و با تحریک طرفداران موسوی، آنان را مخاطب این جمله جازدند که از شیوه های اولیه و خیلی رایج عملیات روانی و جنگ نرم است و در آن زمان، خود صداوسیما پیشتاز روشنگری در اینباره بود و پرده از این شیطنت برداشت.
نکته مهمتر اینکه اگر احمدی نژاد در آن تجمع، قصد اختلاف افکنی داشت، پارچه سبزی که فردی در آن میان بر دوش او انداخت و نماد آن روز طرفداران موسوی بود، برمی داشت و مقابل چشم همگان پاره می کرد اما چون دقیقا تأکید بر همدلی و آرامش داشت، آن را به نشانه احترام به رنگ سبز سیادت خاندان اهل بیت ع بر دوش انداخت تا بگوید این نشان، می تواند عاملی برای وحدت و یکرنگی میان همه رأی دهندگان باشد و نه عاملی برای چند دستگی و تقابل؛ و این منظوری بود که همگان آن را در این مراسم درک کردند.
نکته آخر هم درباره مناظرات انتخاباتی اینکه فراموش نکنیم و بازخوانی کنیم که این مناظرات در چه شرایطی برگزار شد؛ پس از چندسال تخریب بی سابقه رئیس جمهور و حمله به عملکرد دولت خدمتگزار نهم و پس از چندماه دوره گردی تبلیغاتی کاندیداهای انتخابات و چهره های سیاسی در سراسر کشور که محتوای سخنان آنان چیزی جز اتهام پراکنی و دروغ گویی علیه دولت نهم و احمدی نژاد نبود و در شرایطی که تنها فرصت احمدی نژاد برای دفاع از خود و پاسخ به این ناجوانمردی ها، همین زمان اندک مناظره بود، آن هم فقط به صورت چند سؤال از طرف مقابل به درستی یا غلط بودن آن کاری نداریم، هرچند که درباره مهدی هاشمی به اثبات رسید ، آن هم پس از آنکه موسوی در همین مناظره با ادبیاتی بسیار زشت به احمدی نژاد و دولت تاخت و شروع کننده اتهام زنی با ایراد اتهام مالی به صادق محصولی وزیر وقت کشور و مسئول برگزاری انتخابات که قطعا سناریویی از پیش طراحی شده برای زیرسؤال بردن صلاحیت برگزارکنندگان انتخابات بود، به این سیل تخریبی واکنش نشان داد.
امیدوارم هرچه از این مقطع مهم تاریخی می گذرد و ذهن ها اندک اندک، جزئیات را به فراموشی می سپارند، عده ای تلاش نکنند برای تبرئه خود و مجرمان حقیقی، تاریخ را جور دیگری بنویسند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۱۰:۵۶