از جنس خاک

فدائی خاک خونین ایرانم، عاشق و دلداه شهیدانم

از جنس خاک

فدائی خاک خونین ایرانم، عاشق و دلداه شهیدانم

از جنس خاک

ما بدان مقصد عالـی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شـما گامـی چند

بایگانی

۳۰ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

در مورد قضیه ی خانه نشینی آقای دکتر احمدی نژاد تا کنون بحثهای زیادی مطرح شده است. بزرگترین ابهام در ذهن بنده نوع ارتباط و برخوردهای آقای آقاتهرانی با این قضیه بود. زیراکه در ذهن خود هیچوقت سخنان روشنگرانه ی ایشان را در آن زمان از یاد نخواهم برد. لکن با طرح مجدد زوایای مختلف آن قضیه خواستم تا با نگاهی جامع به کل تحولات، و بیان ارتباط بین اتفاقات پیرامونی آن،  با طرح هفت سؤال به ابهامات موجود باقی مانده پاسخ داده باشم. برای همین ناچار شدم تا جائیکه لازم بود مطلب مورد پذیرش قرار گیرد، آن را شرح دهم. فلذا در همین ابتدا از طولانی شدن مطلب عذر خواهی می نمایم؛

علت خانه نشینی چه بود؟

آقای آقاتهرانی به نقل از آقای دکتر احمدی نژاد و در همان ایام خانه نشینی، علت را اینچنین بیان می نمایند که: "احمدی نژاد گفت بنده خدمت رهبر انقلاب رسیدم و به ایشان گفتم من با فشارهایی که بردولت است به این نتیجه رسیدم که رسیدن به آرمانهایی که در این دولت تصمیم به اجرای آن را داشتیم غیرممکن است. احمدی نژاد در حالی که گریه میکرد گفت؛ بنده نمی بخشم افراد حزب اللهی ای را که به من تهمت زاویه داشتن با رهبری عزیز انقلاب را میزنند." این علت اصلی خانه نشینی آقای دکتر بود که بعدها دلیل دیگری نیز بر آن مترتب شد که ذکر خواهد گردید.

چرا خط آقای آقاتهرانی از خط آقای دکتر جدا شد؟

آقای آقاتهرانی در یکی از دیدارهایشان فرمودند: "ما نباید به خاطر احمدی نژاد، آیت الله مصباح را کنار بگذاریم. ایشون (آقای دکتر) آقای مشایی را کنار نگذاشت و همین باعث شد که ما در اصول با هم اختلاف نظر پیدا کنیم". علت اصلی جدا شدن خط آقای آقاتهرانی از آقای دکتر، به دلیل اعتماد و ارادت ایشان به آیت الله مصباح بود. زیراکه ایشان هنوز هم خود را شاگرد آیت الله می داند کما اینکه ایشان، متن سخنرانی جلسات اخلاق هیئت دولت را پس از تأئید توسط آیت الله، در جلسات بیان می نموند و این یعنی خود را در برابر استاد، کمتر دیدن و ناقص دانستن. علاوه بر این، اینکه آقای مشائی، اختلاف ایدئولوژیک با اصول اسلامی دارد، تفکر استاد آقای آقاتهرانی یعنی آیت الله مصباح است.

علت مخالفت آیت الله مصباح با آقای مشائی چیست؟

آیت الله مصباح در سخنرانی های متعدد علت مخالفت خود را با آقای مشائی اینگونه بیان می دارند که؛ آقای مشایی با مقامات کشورهای خارجی دیدارهایی داشته که اخبارشان در هیچ جایی منعکس نشده است. منبع ایشان برای طرح این اتهام بزرگ «مسموعات» ایشان است. در جایی دیگر آیت الله مصباح از احتمال ظهور محمد علی باب جدید در حامیان گفتمان انقلاب اسلامی میگویند، ایشان دلیل این اتهام بزرگ را تنها «احتمال یک در میلیون» آن میدانند. ایشان در جایی دیگر آقای مشائی را تلویحاً فراماسونر می نامند و مبنای این تصمیم را "احتیاط محتمل می خوانند و می افزایند ما که علم غیب نداریم!" در جایی دیگر ایشان علناً آقای دکتر احمدی نژاد را سحر شده توسط آقای مشایی معرفی میکنند و مبنای این تصمیم را نیز «مسموعات و احتمالات» میدانند. با مطالعه سخنان آیت الله به این مسئله برخورد می نمائیم که "احتمالات، مسموعات و احتیاط برای دفع خطر محتمل" تمام مبانی تصمیمات آیت الله مصباح را در این قضیه به خود اختصاص می دهد.

 

چرا در میان امواج احتمالات منفی، کسی حتی روی یک احتمال مثبت برای خانه نشینی دکتر تأکید نکرد؟

زمانی که در یک جلسه خصوصی بین رهبری عزیز و آقای دکتر احمدی نژاد که هیچ کس دیگر نیز حق ورود به آن جلسه را نداشته، اولاً خود آقای دکتر در حضور آقای آقاتهرانی به عدم ایجاد زاویه با رهبری اذعان می نمایند و ثانیاً رهبری عزیز نیز در دیدار با مردم فارس بر عدم ایجاد حاکمیت دوگانه و گوش نکردن آقای دکتر به حرف خودشان تأکید می نمایند و با همه ی این اوصاف همچنان دشمنان و دوستان بازهم بر روی احتمالات منفی خود استوار می مانند! بزرگترین شک را در ذهن انسان باقی می گذارد که علت آن چیست؟ در این قضیه تکلیف دشمنان که مشخص است، زیراکه خط مشیء آنان القاء حاکمیت دوگانه و زمین زدن دکتر به همین واسطه است. آیت الله حائری شیرازی پس از دیدارشان با آقای دکتر در همان زمان فرمودند:"... وقتی دکتر صحبت کرد. دیدم اینطور که پشت سرش می گویند نیست. دلش می خواهد خدمت کند. رهبری هم توجه به این قسمت دارند. ایشان یک بازوی خوبی است. الآن یک دست رهبری کار نمی کند. اگر این دستش هم کار نکند خوشحال می شوید یا ناراحت؟  ببینید احمدی نژاد را فعال ببینید بهتر است یا خراب ببینید؟ بعضی ها دوست دارند این دست آقا را هم مانند آن یکی دستش کنند، از بس که آقا را دوست دارند!!" آیا با این اوصاف بازهم جای شکی باقی می ماند که عاشقان رهبری عزیز و شبه دوستداران آقای دکتر در این میدان تحت تأثیر فضای ساختگی دشمنان خارجی و داخلی قرار گرفتند؟

چرا خود دکتر به علت اصلی خانه نشینی نمی پردازد و دفتر ایشان پس از صحبتهای آقای آقاتهرانی تکذیبیه صادر نمود؟

اولاً، به نظر بنده اعلام عمومی مواردی که دکتر به صورت خصوصی به آقای آقاتهرانی گفته بودند به دلیل اینکه نوعی اعتراف به موفقیت دشمنان آقای دکتر و رهبری در اجرای مقصود پلیدشان به حساب می آمد، کار درستی نبود. و اگر آقای دکتر می خواستند اینکار انجام شود شخصاً این موضوع را توسط رسانه ها برای مردم بیان می نمودند. ثانیاً افرادی که پس از سخنان روشنگرانه ی رهبری عزیز در این مورد، از ادامه ی راه پلیدشان باز نماندند، آیا این سخنان آقای آقاتهرانی می توانست روی فضای تخریبی آنها بر علیه آقای دکتر تأثیر بگذارد و آنان را متوقف نماید؟ ثالثاً علت اصلی مخالفت آقای دکتر در افشای مذاکرات خصوصی شان با آقای آقاتهرانی و صدور تکذیبیه توسط دفتر آقای دکتر، ارتباط این خانه نشینی با فشارهای به رهبری بود که توضیحات و دلائل آن ارائه خواهد شد.

چرا ما می گوئیم قضیه ی 11 روز خانه نشینی آقای دکتر با خنثی شدن توطئه فشار به رهبری ارتباط دارد؟

فکر می کنم خطبه های نماز جمعه روز 88/03/28 امام خامنه ای از یاد هیچکس نرفته باشد آنجا که ایشان فرمودند:"رئیس جمهور خدوم، پرکار، زحمتکش، مورد اعتماد... صریحترین اهانتها به رئیس جمهورِ قانونى کشور شد. حتى از دو سه ماه قبل از مناظرات هم این سخنرانى‌ها را براى من مى‌آوردند و من میدیدم یا گاهى مى‌شنیدم؛ تهمتهائى زدند، حرفهائى گفتند؛ به کى؟ به کسى که رئیس جمهور قانونى کشور است، متکى به آراء مردم است. نسبتهاى خلاف دادند، رئیس جمهور مملکت را که مورد اعتماد مردم است، به دروغ‌گوئى متهم کردند! اینها خوب است؟ کارنامه‌هاى جعلى براى دولت درست کردند، اینجا آنجا پخش کردند، که ما که در جریان امور هستیم، مى‌بینیم میدانیم که اینها خلاف واقع است؛ فحاشى کردند؛ رئیس جمهور را خرافاتى، رمال، از این نسبت‌هاى خجالت‌آور دادند؛ اخلاق و قانون و انصاف را زیر پا گذاشتند... من البته در موارد متعددى با آقاى هاشمى اختلاف‌نظر داریم، که طبیعى هم هست؛ ولى مردم نباید دچار توهم بشوند، چیز دیگرى فکر کنند. البته بین ایشان و بین آقاى رئیس جمهور از همان انتخاب سال 84 تا امروز اختلاف‌نظر بود، الان هم هست؛ هم در زمینه‌ى مسائل خارجى اختلاف‌نظر دارند، هم در زمینه‌ى نحوه‌ى اجراى عدالت اجتماعى اختلاف‌نظر دارند، هم در برخى مسائل فرهنگى اختلاف‌نظر دارند؛ و نظر آقاى رئیس جمهور به نظر بنده نزدیکتر است."

تقریباً اکثر مخالفتها و دشمنی هایی که برخی از خواص با سیاستهای آقای دکتر داشتند و دارند را رهبری عزیز در آن خطبه رد و نظرات آقای دکتر را نزدیک به نظرات خویش خوانده بودند. اما بعدها باز هم همان مخالفتهای قبل ادامه پیداکرد!. با این اختلاف که همراه با یک وقفه ی زمانی بود، وقفه ای که علت آن پشتیبانی رهبری از آقای دکتر بود و بالطبع منجر به تقسیم فشارهای واردة خواص بی بصیرت به آقای دکتر، روی رهبری عزیز نیز گردید. رهبری با ایراد آن سخنرانی و پشتیبانی بی سابقه ای که از آقای دکتر داشتند به دشمنان اعلام نمودند که همواره از ایشان حمایت خواهند نمود، لکن بعدها با زیاد شدن این فشارها به آقای دکتر احمدی نژاد و با واسطه به رهبری عزیز، حتی از طرف مراجع گرانقدر!، روحانیون!، نیروهای حزب اللهی!، بسیجی! و سپاهی! و ... موجبات تصمیم سازی برای رهبری معظم در جهت جلوگیری از اصطکاک با نظام و توقف سیر به سوی اهداف انقلاب را فراهم آورد: چنانچه در قضیه ی معاونت اولی آقای مشائی"مصلحت آقای دکتر و دولت ایشان"و"اختلاف و سرخوردگی میان علاقمندان آقای دکتر." و در قضیه ی ابقای آقای مصلحی "جلوگیری از تفویت مصلحت." دلائل این تصمیمات رهبری عنوان می شوند. آقای دکتر با خانه نشینی 11 روزه ی خود و تفکر و چاره اندیشی در این مدت و فقط استدعای دعای دوستان به درگاه خداوند، با وارد نمودن یک شوک سیاسی تمام معادلات دشمنان را برای زمین زدن رهبری، با انتقال همة فشارها به خود خنثی نمودند و در ظاهر اینگونه وانمود گردید که طبق نظر دشمنان گویا واقعاً حاکمیت دوگانه و اختلاف بین آقای دکتر و رهبری عزیز بوجود آمده.

به این گفته های آقای جوانفکر خوب توجه کنید؛ "خانه ماندن احمدی‌نژاد هدفمند بود، چون برخی افراد تیرهای خود را به سمت آقا پرتاب کرده بودند و اگر رئیس‌ جمهور بی‌دقتی می‌کرد قطعاً این جریان آقا را نشانه می‌گرفت، از این رو دکتر آمده تا سپر آقا باشد و اگر غیر از این هم باشد ما باخته‌ایم." اما در این میان سخنان آقای آقاتهرانی به دلیل اینکه این فضا را به هم می زد، مورد تکذیب دفتر آقای دکتر قرار گرفت. چنانچه در همان زمان در ذهن همة دوستداران آقای دکتر این شبهه بوجود آمده بود که چرا آقای دکتر، خود نیز شخصاً به این فضا کمک می کنند!؟ و چرا در این موارد سکوت کرده اند؟

 

چه استدلالی برای گفته های خود دارید؟

افرادی که به برنامة ذکر شده، شک دارند باید سه مسئله را برای خود روشن سازند:

1. آیا عملکرد و سیاستهای آقای دکتر نسبت به دوره قبل و زمان پیش از انتخابات که رهبری عزیز از آنها دفاع می نمودند تغییری کرده است یا خیر؟

برای پاسخ به این سؤال باید بگویم؛ پیش از انتخابات دوره ی دوم، زمانی که نظریات خواص بی بصیرت و معاند، با سیاستهای آقای دکتر مغایر بود و آنان به دلیل دشمنی با آقای دکتر بر علیه او برخواسته بودند، همگان شاهد بودیم که رهبری عزیز موافق سیاستهای آقای دکتر بودند و از آن دفاع می نمودند. با این پیش فرض، در صورتیکه سیاستهای اخیر آقای دکتر، مخالف با نظرات رهبری باشد، می بایست آقای دکتر به مخالفین آن زمان خود نزدیک و از رهبری فاصله می گرفتند، تا جائیکه آن خواص بی بصیرت هم اینک به دوستان آقای دکتر مبدل می گردیدند. در حالیکه دشمنان دکتر نه تنها هیچ تغییری در مواضع خود با آقای دکتر نداده اند بلکه دشمنی ها صد چندان شده است گویا آقای دکتر انقلابی تر شده اند (به جو سازیهایی که از ائتلاف آقای دکتر با خواص بی بصیرت توسط رسانه های جیره خوار همان خواص بی بصیرت انجام می شود نمی توان اتکاء نمود. نشان به آن نشان که در همان ایامی که این مطالب کذب، بیان می شد در سایت اطلاع رسانی یکی از آقایان! مرتباً بر طبل انحراف آقای دکتر کوبیده می شد و افتخار کشف این جریان را در دولت به خود منتسب می نمود). علاوه بر این، دلایل و قرائن بسیار زیادی وجود دارد که آقای دکتر در سمت و سوی سیاستهای خود تغییری نداده اند و کماکان منطبق بر منویات رهبری عمل می نمایند. لکن پرداختن به این مسئله خود جای بحث گسترده و مقال دیگری است اما به عنوان یک مثال برجسته می توان در بحث مسائل فرهنگی دولت نظر آقای دکتر در مسئلة حجاب را که باعث جنجال خبری بسیاری شد و تا کنون نیز ادامه دارد بیان نمود.

آآقای دکتر پس از اظهاراتی که در مورد حجاب در رسانه ملی داشتند و هجمه هایی که بر علیه ایشان شکل گرفت در جلسه ای فرمودند: "در موضوع برخورد با بدحجابی ما گفتیم با متن مردم حق ندارید برخورد کنید و برخوردها فقط باید به دو گروه محدود باشد، گروه اول کسانی هستند که تن فروشی می کنند و گروه دوم هم مانکن های اجاره ای که روزانه پول می گیرند تا با لباسهای خاصی در خیابانها راه بروند. حالا بعضی ها از این دوگروه عکس می گیرند و آلبوم درست می کنند و پیش علما می برند و می گویند احمدی نژاد نمی گذارد با اینها برخورد کنیم!" و در ادامه نیز رهبری عزیز چند روز بعد در دیدار با طلاب حوزه علمیه قم می فرمایند؛  "من این مطلب را -که دولت نسبت به حجاب فقهی بی توجهند- قبول ندارم. مسئولان امروز، همه حجاب فقهی را قبول دارند، ولی اختلاف سلیقه در تاکتیک هاست فرضاً دختری که حجاب کاملی ندارد اما شب قدر یا در مجلس دعای کمیل شرکت و به درگاه خدا تضرع می کندو یا در راهپیمایی ٢٢ بهمن تصویر امام را می گیرد، نمی توان گفت که بی دین است، بلکه نمی داند حجاب اسلامی چیست که باید او را توجیه کرد. باید در باب حجاب، کتاب نوشت و از طرق مختلف مانند فیلم های تلویزیونی، حجاب را تبیین و افراد ناآگاه را ارشاد کرد." اما انگار کسی به نظر رهبری عزیز هیچ توجهی ننمود کمااینکه آیت ‌الله مرتضی مقتدایی گفتند: "وضعیت موجود در خصوص حجاب و عفاف در جامعه،‌ نشان دهنده این است که برخی مسئولان به افراد بی‌حجاب چراغ سبز نشان داده‌اند". آیت ‌الله جنتی گفتند: "حتی مراجع تقلید از این وضعیت به تنگ آمده‌اند. دولت‌ها مقصر شدید وضعیت نامناسب حجاب و بی‌حجابی در جامعه امروز هستند. هیچ کس حق ندارد نیروی انتظامی را در مبارزه با بدحجابی محدود کند، سکوت در برابر بدحجابی گناهی نابخشودنی است، برخی حرف‌هایی می‌زنند که هیچ عقل و دینی قبول نمی‌کند و وقتی کار به موضوع مبارزه با بدحجابی می‌رسد می‌گویند باید کار فرهنگی صورت گیرد حال سوال این است که چرا باید در این مورد کار فرهنگی کرد و در جاهای دیگر کار فرهنگی نمی‌کنند؟". آیت الله علمالهدی گفتند: "متاسفانه برخی آقایان به جای آن که به رضایت خداوند بیندیشند به دنبال رضایت برخی از مردم هستند، سخنان اخیر آقای احمدی نژاد درباره نوع برخورد با افراد بدحجاب به هیچ وجه درست نیست و متاسفانه ایشان نسبت به اجرای این قبیل مسایل شرعی، توجه لازم را ندارد." و بعدها آقای علی مطهری در اظهارات بی شرمانه ای، آقای دکتر و آقای مشائی را به چاره اندیشی در جهت تأسیس کاباره و کلوبهای شبانه راهنمایی فرمودند!. این حملات تاکنون ادامه دارد و در آینده نیز روز به روز با حجم بیشتری ادامه خواهد داشت. نکتة دیگری که عدم تغییر در مواضع آقای دکتر را در همین مورد اثبات می نماید نکته ای بود که آیت الله سید احمد خاتمی در خطبه های نماز جمعه بدان اشاره نمودند بدین مضمون که: "این فرمایشات رییس‌جمهور برای من سخن تازه‌ای نبود (مواضع ایشان در مورد نوع برخورد با بدحجابی). بنده در طول این پنج سال دو دیدار خصوصی با ایشان داشتم که همین سخنان را فرمود."

در مسائل دیگر نیز اعم از؛ عدالت اجتماعی، صدق گفتار، خدوم و پرکار بودن آقای دکتر، سیاستهای خارجی و ...  نظرات رهبری با توجه به بیاناتشان کاملاً مشخص هستند. حتی میزانی را که امام خمینی (ره) برای تشخیص دوست و دشمن به ما داده بودند که"هرگاه دیدید دشمن برای شما کف و سوت میزند بدانید راه را دارید اشتباه می روید" نشان می دهد که آقای دکتر در مسیر سابق خویش گام برمی دارند و این بازی خوردگان داخلی هستند که اسباب تشویق دشمنان خارجی را فراهم می آورند. با این حال جای این سؤال باقی است که چرا همزمان با افزایش دشمنان خارجی آقای دکتر، شبه دوستداران رهبری نیز با ایشان راه دشمنی را پیش می گیرند و آنان نیز در کنار دشمنان آقای دکتر و رهبری عزیز قرار می گیرند!؟

 

2. سؤال دوم اینجا پیش می آید که آیا رهبری آن زمان که همه را ترغیب به بصیرت ورزیدن می نمودند آیا خود فاقد بصیرت بودند! که برخی (آقای هاشمی) تشخیص می دادند که آقای دکتر دارای انحراف است اما شخص رهبری تشخیص نمی دادند؟

ایجاد همین سؤال در ذهن ما نشان دهندة این است که طراحی دشمنان خط فکری آقای دکتر و رهبری عزیز به طور غیرقابل باوری درست و هوشمندانه از آب درآمده که موجب شکل گیری این سؤال در ذهن ما شده است. زیراکه دقیقاً طراحی ها از ابتدا به همین سمت و سو، صورت گرفته بود. اما قطعاً پاسخ این سؤال منفی است و قطعاً به بصیرت تنها شخصی که می توان تکیه نمود رهبری عزیز هستند.

حال لازم است که معاندان داخلی خط فکری و سیاستهای آقای دکتر و رهبری عزیز که در بالا چندین بار ذکر گردیدند به تفکیک مورد بررسی قرار بگیرند که بنده آنان را به سه گروه تقسیم نموده ام:

1. دشمنان حقیقی رهبری که آقای دکتر را بازوی ایشان می بینند و همانطور که آقای دکتر احمدی نژاد در یکی از سخنرانی ها در جمع استانداران گفتند: "آن آقایی که از اول مقابل ما بود، 10 بار از طریق پسرش پیغام داد که ما با تو کاری نداریم. چرا نمی گذاری آن بالایی را بزنیم؟! گفتم ما یک تار موی آن بالایی را با هزاران مثل شما عوض نمی کنیم". استدلال این گروه برای دشمنی پس از فتنه سال 88 و عیان شدن ماهیت سیاستهای پلیدشان با تغییر در ظاهر و به عنوان دفاع از خط ولایت و اسلام تغییر چهره داد، در حالیکه در باطن اینگونه نبود. و این را از مواضع آنان می توان دریافت. یک آقایی! که کاندید ریاست جمهوری بودند قبل از انتخابات در پاسخ به سؤالی در مورد حجاب گفته بود: "مد لباس اینها آزاده. شکل لباس، رنگ لباس. بستگی داره به میل خود افراد، خانوادشون، فضاشون... بلآخره لباس باشه. بی لباسی نه". (یکی از مراجع معظم حوزه علمیه قم که اکنون منتقد سیاستهای دولت در مورد حجاب نیز هستند از همان آقا! برای کاندیداتوری حمایت قاطع نموده بودند) همان آقا! در موضع خیر خواهانه اخیرش در باب حجاب گفت:"معیار و مبنای حجاب با وجود تفاسیر مختلف،  بر اساس اسلام مشخص است. مسائل فرهنگی از جمله حجاب باید شاخص و الگوهای خاصی داشته باشد که اعمال سلیقه!! نتواند به آن آسیب بزند..."

2. بازی خوردگانی که ناخواسته به دلیل عشق و ارادت به رهبری و پس از جو سازیهای گروه اول در قضایای مختلف، موجب گردید که دیدشان در میدان جنگ تغییر کند و خودی را با دشمن اشتباه بگیرند و آتش را بر سر دوست بریزند. امام خامنه ای در دیداری که با طلاب داشتند فرمودند: "ممکن است انسان، عالم و باتقوا هم باشد، اما چون دنیا را نمى شناسد، سرش را پایین بیندازد و راه بیفتد؛ یک وقت ببیند مقدار زیادى از جاده دور شده است. ما چنین اشخاصى داشته ایم؛ آدمهاى خیلى خوب، مؤمن و عالم؛ اما خط جبهه را گم کرده اند. وقتى انسان قطب نما نداشته باشد، راه را زود گم مى کند  .اغلب شما جوانها دوران جنگ را درک نکرده اید. در جبهه، انسان زود راه را گم مى کند؛ یک وقت خیال مى کند که دارد به طرف دشمن تیراندازى مى کند؛ اما چون درست جهت یابى نکرده، مى بیند به طرف نیروى خودى دارد تیراندازى مى کند! ما کسانى را دیدیم که به جاى این که تیراندازىِ معنوى شان را به طرف دشمن بکنند، لوله هاى توپخانه شان را طرف جبهه ى خودى گرفتند و تا هر جا که توانستند، جبهه ى خودى را کوبیدند! در دوران مبارزات، ما این را دیدیم و علت هم بر اثر ناآگاهى است. باید آگاهى کسب کنید. روشن بینى و روشنفکرى تان را نگه دارید و اراده و همت و خستگى ناپذیرى را در خود حفظ و تقویت کنید." استدلال این گروه برای تخریب دولت متأسفانه فاقد سند و ادله ی منطقی و عموماً بر پایة احتمالات، مسموعات و احتیاط برای خطر محتمل می باشد.

3. افرادی که به عشق و ارادت دسته دوم به رهبری عزیز ایمان دارند و چون خود به تنهایی در این فضای غبارآلود فتنه، قادر به تشخیص حق و باطل نیستند به آنان تکیه کرده و تشخیص خود را منطبق بر تشخیص آنان نمودند. استدلال این گروه به دو بخش تقسیم می شود، بخش اول؛ استناد به گفته های گروه دوم -که همین را سند می پندارند - و بخش دوم؛ تبئین بصیرت وعلم و تقوای گروه اول با عطف به ما سبق.

 

3. اصولاً مصلحت اندیشی چیست؟

مصلحت اندیشی در یک تعریف جامع یعنی؛ "اتخاذ تصمیم در جهت حفظ منافع (جان، مال ، ناموس و حیثیت فرد یا جامعه) با لحاظ وجود موانع". که این موانع هستند که اولاً منجر به تصمیم سازی می شوند. ثانیاً منافع را تهدید می کنند. ثالثاً نیل به مطلوب را کندتر، سخت تر و با هزینه بیشتر همراه می نمایند.

در تاریخ شیعه هرجا سخن از مصلحت به میان می آید ناخودآگاه به یاد تصمیم امام حسن (ع) در صلح با معاویه می افتیم. در زمان آن حضرت دو دسته خلاف نظر امام عمل نمودند. دستة اول افرادی بودند که حضرت را وادار به مصلحت اندیشی نمودند. و دستة دوم افرادی بودند که برای اجرای مصلحت مقاومت نمودند. حال به واقع آنچیزی که باید بدان پرداخته و از میان برداشته می شدند مصلحت سازان بودند. اما تا آن زمان می بایست برای بقا، به اجرای مصلحت تن داد. لکن در این میان اگر شخصی از گروه دوم این استدلال را داشت که؛ اجرای تصمیم سازی های گروه اول منجر به موفقیت گروه اول و تحمیل تصمیم سازی های بعدی خواهد شد و ما با شناختی که از خود داریم زیر فشارهای وارده گروه اول مقاومت می کنیم و نیز شانه خالی نمی کنیم تا آن گروه اول از میان برداشته شوند. و با این استدلال در ماهیت مصلحت اندیشی تغییر حاصل شد تکلیف آن شخص چیست؟ آیا تکلیف وی غیر از این است که اولاً استدلالهای خود را با فرد مصلحت اندیش مطرح نماید اگر چه که مستلزم تأخیر در اجرای دستور وی باشد. (مانند مالک اشتر که در یک قدمی خیمه معاویه این تصمیم را داشت و تأخیرش در اجرای فرمان امام نیز به همین علت بود اگر چه موفق به این کار نشد). دوماً، در صورت عدم پذیرش استدلالها توسط فرد مصلحت اندیش، وی بدون تردید تصمیم ساخته شده را اجرا نماید حتی در صورتیکه به واقع، هیچ رضایتی از اجرای این تصمیم نداشته باشد. (مانند مالک اشتر که با حزنی عمیق و بدون رضایت تصمیم امام برای بازگشت از یک قدمی خیمه معاویه را اجرا کردند). جالب اینجاست که به دو دلیل عمده آقای دکتر (نماد مبارزه با تصمیم سازان رهبری) را در قضیه 11 روز خانه نشینی می کوبند؛

1. چرا تأخیر و مقاومت کردی؟

2. چرا ناراحت و ناراضی بودی؟


منبع: وبلاگ رهبریار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۰:۵۳

اواخر سال 1390 در زمان اوج حملات و تخریبهای ناجوانمردانه علیه دولت و زمانی که ما بچه های احمدی نژادی دلمان خون بود و مرتب می بایست در قبال هر عملکردی از طرف دولت و آقای احمدی نژاد مورد طعن و لعن اطرافیان و آشنایان و خانواده و فامیل و دوستان و دشمنان و خلاصه هر موجود زنده ی ناطقی قرار می گرفتیم و می بایست یا مانند حامیان ابله چشم و گوش بسته سکوت می کردیم و یا توضیح و تحلیل ارائه می کردیم که دریغا از گوش شنوا و چشم بینا! و خلاصه در زمان آن خون خوردن ها و خون گریستن ها که تمام فکر و ذهن ما را به خود مشغول کرده بود و از خویش غافل! با تماس دوست عزیزم "احمد شریعت" همراه با جمع حامیان گفتمان انقلاب اسلامی به دیدار با آقای احمدی نژاد در محل مجلس قدیم دعوت و در آنجا حاضر شدیم.

همه ی دوستانم آنجا حضور داشتند و منتظر سخنان محبوبشان آقای دکتر احمدی نژاد بودند که سخنان انقلابی و دشمن شکن اش آبی بر آتش افروخته بر دلهای ما باشد. پس از ساعتی دکتر پشت تریبون رفتند:

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

امروز ۹ دی یک حادثه بزرگ از جنس اصلی انقلاب بود. در این جمع باید چه گفت؟ سخن از اصل و حقیقت انقلاب در این مکان باید صورت گیرد. چرا انقلاب کردیم؟ دعوا بر سر چیست؟ در این ۳۲ سال چرا اینقدر حادثه باید داشته باشیم؟ همه این ‌ها به اصل و حقیقت انقلاب باز می‌ گردد، در اینجا باید به اصل خلقت انسان اشاره کنیم. از اشتباهات فاحش برخی این است که در تحلیل حوادث عالم، ریشه‌ ها را فراموش کرده و به ظواهر می ‌پردازند. آیا دعوای ما و آمریکا بر سر چاپیدن ملت ‌هاست یا این‌ که این دعوا ریشه‌ای می ‌باشد؟

باید برگردیم به ریشه‌ها، وقتی ما از امام معصوم و انسان کامل حرف می‌زنیم، برخی عصبانی می‌شوند این عصبانیت اینان برای ما هم غیر قابل پیش‌بینی نیست! همه اختلافات به نوع نگاه انسان‌ها به زندگی برمی‌گردد. ما معتقدیم که خدای متعال همه عالم را برای انسان و انسان را برای خودش خلق کرده است. انسان ظرف معرفی و تجلی خداست. همه چیز از خداست و خدا عالم را خلق کرده تا انسان‌ها دو کار را انجام دهند:

۱ـ  خدایی شدن انسان.

۲ـ  کشاندن خود ( انسان) به بالا.

حدی هم برای کمال انسان نیست. البته در نقطه اوج و کمال، پیامبر عزیز و اهل بیت او هستند.

اینکه کسی گوشه‌ای بنشیند و بخواهد گلیم خود را از آب بیرون بکشد به این معناست که او وارد “ریل انحرافی” شده است. چرا که کشیدن گلیم خود به معنای اصلاح جامعه است.

بالاترین دشمن شیطان، عدالت است. چرا که عدالت لازمه انسان کامل است. نتیجه اینکه هدف انقلاب اسلامی بازگشت به این منطق است.

در تمام حوادثی که اتفاق می‌افتد باید با یک خط کش، اول خودمان را اندازه بگیریم که آیا این حوادث و مسئولیت‌ها در درون ما اثر گذاشته و آیا ما را به کمال رسانیده یا نه؟

.......

آقای دکتر سخن می گفت و من مبهوت و متحیر روی صندلی ام میخکوب شده بودم و در دلم دریایی طوفانی موج می زد! بغض گلویم را می فشرد و اشک از چهره ام جاری شده بود و با خودم مرور می کردم که حتی ما احمدی نژادیهای مدعی! و انحصار طلب! هنوز هم که هنوز است نتوانستیم ایشان را بشناسیم! براستی کیست این مرد!؟

دلم آرام شده بود و اطمینانی عمیق شک ام را به یقین بدل کرده بود! اطمینانی که حتی سکوت هم دیگر به معنی حماقت و بلاهت نبود بلکه به معنی یقین به "اِن تَنصُروا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم" بود چه اینکه همه ی عالم و عالمیان بخواهند و چه اینکه نخواهند! چه اینکه آقای احمدی نژاد در جایی از ماجرای سفرش به نیویورک و سخنرانی اش در دانشگاه کلمبیا تعریف کرده بود که:

وقتی حجم برنامه ریزی ها و توطئه هایی را که برای زمین زدن گفتمان انقلاب و عدالت و تحقیر آن تدارک دیده شده بود، دیدم؛ خنده ام گرفت، نه اینکه بخواهم مصنوعی بخندم، واقعاً می خندیدم، بعضی ها به من گفتند چرا می خندی؟ درآن موقع سه مطلب دائم در ذهنم دور می زد. مطلب اول این بود که می گفتم خدایا چه بلایی می خواهی بر سر اینها بیاوری؟ چه سیلی ای می خواهی به اینها بزنی که اینها چنین صحنه ای درست کرده اند؟ چون هیچ احمقی این کار را نمی کند. بعد دوباره در جایی دیگر لبخند می زدم، جایی که یقین داشتم مولا خواهد آمد و صحنه را اداره خواهد کرد (البته می دانم بعضی آدمهای کوته فکر این حرفها را می برند و در آن دستگاه ذهنی محدود خودشان چپه می کنند) ولی من یقین داشتم. شک نداشتم. با خودم می گفتم که مولاجان، آقاجان می خواهم ببینم شما چگونه این صحنه را جمع می کنی و هنرمندانه اداره می کنی؟ اینها به خیال خودشان تمام راهها را بسته اند. و خنده سوم ام به خاطر این بود که دائم میگفتم بیا بیا، بیا. داری خوب می آیی و داری به تیر رس می آیی. بیا که داری خوب می آیی!...

سکوت مرا بالا برد. همانطور که در این چند وقت دکتر را بالا برد و یقین مرا ارتقاء داد. خبر ها را می خواندم، تهمت ها را ناجوانمردی ها را اما دلم همچنان استوار بود. تا اینکه در این چند ماه اخیر از برخی از حامیان احمدی نژادی مطالبی خوانده ام و تصاویری دیده ام که دلم را لرزانده و قلبم را از مظلومیت آقای دکتر احمدی نژاد در میان همین مدعیان حامی، جریحه دار نموده! کسانی که در نزدیکترین مثال متبادر شده به ذهن، همانند داستان گوساله پرست شدن قوم بنی اسرائیل در زمان غیاب حضرت موسی (ع) به علت وقوف ایشان به امر الهی در طور سینا است!

کسانی که هدفشان را فراموش کرده اند و خودشان را در این گردباد حوادث از یاد برده اند، کسانی که تمام دغدغه ها و سخنان آقای دکتر را از ذهنشان پاک کرده اند! کسانی که قلم و زبانشان فقط و فقط به قدرت معطوف شده و تمام آن آرمانها و اعتقادات سابق را به سینه ی دیوار کوبیده اند!

 

کسانی که فراموش کرده اند سخنان آقای دکتر را در اولین جلسه هیئت دولت پس از خانه نشانی 11 روزه که:

آمده ایم، خاکریز حضرت آقا باشیم... هدف آنها این است که خاکریز را بزنند و بعد از ریختن خاکریز، به سراغ حضرت آقا بروند ولی بنده کوتاه نخواهم آمد، چون اینجا بحث "احمدی نژاد" نیست بلکه هدف نهایی آنها، خود آقا است.

کسانی که فراموش کرده اند سخنان آقای دکتر را در همایش استانداران سراسر کشور که:

آن آقایی که از اول مقابل ما بود، 10 بار از طریق پسرش پیغام داد که ما با تو کاری نداریم، تو چرا خودت را سپر قرار دادی و نمی‌گذاری ما آن بالایی را بزنیم؟ گفتم ما یک تار موی آن بالایی را با هزاران مثل شما عوض نمی‌کنیم. من با اعتقاد آمده‌ام.

کسانی که فراموش کرده اند سخنان آقای دکتر را در همایش حامیان گفتمان انقلاب اسلامی سال 91 که می گفتند:

اینها که ما را به ضدیت با ولایت فقیه متهم می کنند می شود حسابهای بانکی و تغییرات دارایی هایشان را اعلام کنند!؟ ابن سینا به کفر متهم کردند و گفتند که تو مسلمان نیستی. ابن سینا را با این دو بیت جوابشان را داد:

کفر چو منی گزاف و آسـان نبود                     محکمتر از ایمان من ایمـان نبـود

در دهر چو من یکی و آنهم کـافر                    پس در همه دهر یک مسلمان نبـود

حالا حکایت ماست. شما بدانید که ولایت فقیه جنس اش، از جنس مـودّت و محبت است و نه یک حالت اخمو و خشن. بعضی ها فکر می کنند آقا آن بالا نشسته و با اخم و اشاره دست دستور میدهد! گفتم: رابطه ما و ولی فقیه رابطه پدر و فرزندی است همانطور که پیامبر فرموده اند: أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه.

کسانی که فراموش کرده اند این پیام دکتر را به بچه های وبلاگ نویس حامی، پس از سخنرانی رهبر عزیزم در مورد حوادث یکشنبه ی سیاه که شدید ترین توبیخ دکتر در این هشت سال بود که:

سلام مرا به همه بچه ها برسانید و به آنها بگویید همگی تابع ولایت فقیه باشید. ولایت فقیه حلقه اتصال ما با انسان کامل، حضرت بقیه الله الاعظم است، همانطور که قبلا هم گفته ام زندگی در سایه ولایت فقیه تمرین زندگی در سایه امام عصر(ع) است، این فشارها کوتاه مدت خواهد بود بزودی وضعیت دگرگون خواهد شد، صبر صبر، بهار نزدیک است.

کسانی که فراموش کرده اند که دکتر احمدی نژاد در سخنانش همواره خودش را فقط "یک فلش جهت نما معرفی می کرد" که به همه بفهماند هدف اصلی را فراموش نکنند:

احمدی نژاد فقط یک فلش جهت نما بود... ما همه کارمان برای خداست. حتی تبعیت مان از ولایت فقیه هم باید برای خدا باشد نه مطامع دنیوی. تبعیت از پیامبر هم باید برای خدا باشد و اگر برای فردی باشد، به جایی نخواهیم رسید. به خدا اگر ما را آخرین نفر صف مومنان هم به حساب بیاورند کلاهمان را به آسمان هفتم می اندازیم.

 

کسانی که فراموش کرده اند که ما اعتقاد داشتیم حملات به دکتر احمدی نژاد فقط و فقط برای کینه و عقده و حسادت شان از همین یک جمله ی حضرت آقا بود:

من البته در موارد متعددی با آقای هاشمی اختلاف‌نظر داریم، که طبیعی هم هست؛ ولی مردم نباید دچار توهم بشوند، چیز دیگری فکر کنند. البته بین ایشان و بین آقای رئیس جمهور از همان انتخاب سال ۸۴ تا امروز اختلاف‌نظر بود، الان هم هست؛ هم در زمینه‌ی مسائل خارجی اختلاف‌نظر دارند، هم در زمینه‌ی نحوه‌ی اجرای عدالت اجتماعی اختلاف‌نظر دارند، هم در برخی مسائل فرهنگی اختلاف‌نظر دارند؛ و نظر آقای رئیس جمهور به نظر بنده نزدیکتر است.

کسانی که فراموش کرده اند حکایت دوستی خاله خرسه را! نمی دانند حمایت و دفاع از آقای احمدی نژاد چگونه باید باشد همانگونه که آقای احمدی نژاد گفته بودند:

عزیزان من! برای خدا کار کنید و باید بایستیم در راه امام و اسلام و ولایت، که خیلی ظریف است و عشقش به این است که 24 ساعته کار کنی و تو را در این مسیر بزنند، اوج عشق آن است که در راه خدا تکه‌تکه شوی، که امام حسین(ع) و یارانش در اوج هستند، که هیچ‌ کس به آنها نخواهد رسید

عزیزان من، کار، کار، کار، ما از شما نمی‌خواهیم که بیایید از ما دفاع کنید، یا از آقای مشایی دفاع کنید. آقای مشایی خدایی دارد که از او دفاع خواهد کرد و من شک ندارم آنچنان دفاع خواهد کرد که در تاریخ ثبت بشود. چون که بعد از انقلاب به مظلومیت آقای مشایی نداشتیم، فقط شهید بهشتی بود و تمام.

و کسانی که فراموش کردند روزگاری تمام سعی و همت ما این بود که این اتهام واهی مخالفت با ولایت فقیه، که از همه سو به سمت آقای احمدی نژاد روانه شده بود را دفع کنیم! به راستی به کجا می روید!!!؟ برای من قابل تصور نبود روزی را که کسانی از بین احمدی نژادی ها به بهانه ی حمایت حضرت آقا از دولت جدید، داعیه ی ضدیت با ولایت پیدا نمایند! حقا که اینان بهمن 57 ساواکی شده اند! به خدا شما هیچ نسبتی با آقای دکتر و افکار و عقاید ایشان ندارید که یا مزدور نفوذی بیگانه اید و یا از اول خط فکری شما با دکتر ناسازگار بوده! و خط ایشان و آقای مشائی منحرفید! کیست که نداند در همین قضایای اخیر به بهانه ی حضور آقای دکتر احمدی نژاد در بالای سن در روز تشییع پیکر پاک شهدای قواص و لجن پراکنی برخی نان به نرخ روز خور که برای تأخیر در سر کشیدن جام زهر اعتراف به اشتباهات خویش در مورد دکتر، دست و پا می زنند و به هر وسیله ی ناپاکی متوسل می شوند، تنها و تنها از شعور مردم در مواجهه با آقای دکتر که نشانه اش سر دادن شعار "احمدی دلاور پیرو خط رهبر" است، احساس خطر می کنند. شعاری که نه در مواجه با برادران لاریجانی، نه آقای هاشمی، نه آقای روحانی و نه هیچکس دیگری توسط مردم سر داده نمی شود!

در پایان برای کوری چشم دشمنان و بدخواهان مخالف با اهداف و آرمانهای آقای دکتر احمدی نژاد عزیز چه در پوشش فدایی رهبری! و ولایت مداری و چه در پوشش حامی دکتر احمدی نژاد! و آقای مشائی مظلوم، نگارش خود را همصدا و همدل با این دو عزیز با این شعر که با روح و جانمان پیوند دارد به پایان می رسانم:

 

رهبر نشوی تنها، من یار تو می گردم

وز جرگه عشاقت، سردار تو می گردم

گر لشکر سفیانها، از غرب به پا خیزد

در قحطی انسانها، عمار تو می گردم

از طعنه اشعث ها، خون است دلت مولا

تب دار غمت هستم، بیمار تو می گردم

با جرم ولای تو، گر بر سر دار آیم

مدح تو کنم بر دار، تمار تو می گردم

این من نه منم تنها، آید ز محب آوا

رهبر نشوی تنها، من یار تو می گردم

 

و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین

به نقل از وبلاگ رهبریار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۱۰:۲۹

محمد شیخان معاون ارتباطات و اطلاع رسانی دفتر رییس جمهور سابق در گفتگو با خبرنگار سیاسی «نسیم» حماسه 9 دی را نماد عزت، استقلال و بصیرت مردمی دانست که تا پای جان برای حفظ اصول اسلام و آرمان‌های انقلاب ایستاده اند.

وی در ادامه با اشاره به اینکه صدای بلند و فریاد دینداری مردم در برابر دنیاپرستی ظالمان و مستکبران جهانی در 9 دی طنین انداز شد، افزود: مردم ما در آن روز تاریخی با بصیرت انقلابی در حماسه 9 دی توانستند صحنه‌ای از شکوه و عظمت و اقتدار اسلام را در مقابل هیمنه پوشالین استکبار به تصویر بکشانند و پشت پیکر نامبارک فتنه را به خاک بمالند،وی در ادامه گفت :هرچند عده ای در آن ایام به آتش برافروخته شده دشمنان انقلاب دل بسته بودند ولیکن این آتش به دامان آنها برگشت و رسوای عالم شدند.

شیخان فتنه گران را افرادی خواند که از کشتی نجات ملت جامانده  و در گرداب دنیاپرستی غرق شدند و بر همین اساس اظهار داشت: آنهایی که خواب کودتای مخملی را در سال 88 در ذهن می‌پروراندند به وسیله مردم به زباله‌دان تاریخ روانه شدند و این یعنی آنکه  مردم همیشه و در همه حال  پای انقلاب و آرمان‌های آن ایستاده‌اند.

معاون اطلاع رسانی دولت سابق تأکید کرد: باید9 دی را روز تجدید میثاق مجدد مردم با ولایت و آرمان های انقلاب نامگذاری کرد که به نظرم نشأت گرفته از بصیرت مردم همیشه در صحنه ایران اسلامی است.

شیخان با اشاره به مطرح شدن بحث های پیرامون شورای رهبری و هجمه های صورت گرفته به شورای نگهبان در آستانه انتخابات مجلس و خبرگان رهبری ، گفت: اینگونه هجمه ها و طراحی ها مسبوق به سابقه بوده است، بدخواهان و کینه توزان همواره نهادهای انقلابی را مورد حمله قرار داده و اینبار می خواهند با فشار و "شارلاتانیزم رسانه ای"خود را بر قانون تحمیل نمایند اما باید بدانند که دست آنها برای ملت رو شده است و آبرنگ نقاشی آنها دیگر برای مردم رنگی ندارد.

وی همچنین گفت : همانطور که فتنه سال ٨٨ اولین فتنه پیش پای انقلاب نبوده و آخرین هم نیست بنابراین باید مراقب بود که دشمن شکست خورده در صحنه های قبلی این بار با تجربه ای بیشتر و با چهره ای دیگر به میدان خواهد آمد اما باید بدانند که ملت بیدار و هوشیار است و اجازه بازیگری برای آتش افروزی دیگر به استکبار و پادوهای داخلی آنها نخواهد داد.

محمد شیخان گفت: برگ های جدید آنها برای بازی دوباره در نزد ملت سوخته است و قطعا اینبار نیز همچون گذشته با سیلی محکم مردم از صحنه بازیگری برای استکبار و نظام سلطه کنار زده خواهند شد.

وی در همین راستا ادامه داد: آنهایی که خواب طراحی فتنه جدیدی را در سر می‌پرورانند باید بدانند که ملت همیشه آگاه و انقلابی ایران  در صحنه هستند و بدخواهان انقلاب را به زباله دان تاریخ روانه خواهند کرد.

 شیخان با بیان اینکه حماسه سازان اصلی انتخابات مردم هستند گفت: همانطور که قبلا هم شاهد بوده ایم افرادی که با "بادهای"دمیده شده در "بادکنک"خود وارد رقابت انتخابات شده و دم از مردم پذیری زده اند توسط همین مردم از صحنه خارج گردیدند، بنابراین اگر امروز نیز عده ای به دنبال تحمیل خود بر مردم در صحنه انتخابات هستند باید بدانند که قانون برای همه یکسان است و آنهایی که شرایط حضور در صحنه‌های تصمیم‌گیری ملت بزرگ و انقلابی ایران را ندارند باید به قانون تمکین نمایند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۰۹:۵۴

علی بدری

امروز در سالروز نهم دی در خبر ساعت بیست و یک در مستند پرونده 88 سیمای جمهوری اسلامی، تجمع مدافعان نظام در میدان ولی عصر (عج) تهران و سخنرانی ریاست محترم جمهوری اسلامی در این تجمع هزاران نفری مردم تهران را یکی از عوامل برافروخته شدن آتش فتنه نامید.

اکنون نگارنده فارغ از آنچه در فضای سیاسی کشور تاکنون در خصوص فتنه ابراز گردیده به برخی از نکات اشاره میکند:

اول: یکی از خصوصیات نظام ها و انقلاب های مردمی و بویژه انقلاب اسلامی ایران، حضور مردم آن نظام در مواقع رخداد بحران است که به شکل کاملا غیر نظامی بروز می یابد که در بررسی رخدادهای بحرانی چندین ساله انقلاب این امر کاملا آشکار است. با نگاه به فرمایشات حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری در می یابیم که این حضورهای مردمی بوده که خنثی کننده توطئه های دشمنان در این چند ساله انقلاب بوده است.

مقام معظم رهبری بعد از اولین میتینگ دفتر تحکیم وحدت در مقابل سر درب دانشگاه تهران در دوران اصلاحات (1376) که باعث بروز درگیری بین جریان حزب اللهی و عناصر اصلاح طلب گردید در دیدار با جمعی از فرماندهان سپاه فرمودند:

«من راضی نیستم بچه های حزب الهی را چماقدار معرفی کنند، اگر عده ای علیه قانون و تشکیلات قانونی کشور تجمع برگزار میکنند راهش درگیری با اینها نیست شماها اگر نقدی و اعتراضی به این رفتارها دارید راه مقابله با تجمعات اینها، تجمع است، شما هم مجوز بگیرید تجمع کنید اگر اینها قانون را تضعیف میکنند شما تقویت کنید، اگر اینها علیه نهادهای قانونی شعار میدهند، علیه شورای نگهبان شعار میدهند، شما در حمایت از قانون و نهادهای قانونی شعار دهید. اگر اینها پانصد نفر تجمع میکنند شما پنج هزار نفر تجمع کنید و...»

از سوی دیگر ، با بررسی راهکارهای امنیت پایدار درمی یابیم که امنیت متکی به حضور مردم استوارتر و پایدارتر از امنیت پلیسی است، اما متاسفانه هستند عده ای که همیشه سعی کرده اند بنای محافظه کاری را پیشه خود کنند. این عده در اینگونه مواقع سعی میکنند با کتمان حضور مردم و قرار نگرفتن در مسیر سیل ملت، ژست بیطرفانه گرفته و با بهره برداری از سفره محافظه کاری به محکومیت دو طرف ماجرا بپردازند!

دوم: سکوت رئیس جمهوری سابق ایران بعد از انتخابات خرداد 88 طوری زبانزد و شهره گردید که مقام معظم رهبری از ایشان و هیات دولت بخاطر عدم ورود به  معرکه ها و فضاهای کاذبی که دشمن ایجاد میکند و اینکه این صبر و سکوت انقلابی باعث کند نشدن نهضت خدمت رسانی گردیده تشکر نمودند، اما نکته حائز اهمیت اینجاست که چگونه مسئولین سیما آنچه را رهبری آن را تحسین و تقدیر نموده، یک سوی ایجاد فتنه معرفی میکنند و به راحتی سعی در پایمال کردن نقطه قوت دولت از دیدگاه ولی امر مسلمین را دارند! تضعیف و تحریف آنچه رهبری از آن تمجید کرده به سفارش کدامین جریان سیاسی کشور رقم خورده است!؟


سوم: جناب سرافراز که از کشفیات  و نیروهای مورد وثوق ریاست اسبق سازمان صداوسیما بوده اند و هیچ موضع رسمی از ایشان در ایام فتنه و بطور اخص در روزهای آغازین آن ثبت نشده و در جراید و مطبوعات بروز پیدا نکرده، قطعا به این موضوع خواهند اندیشید که با  تکرار مواضع شبکه های خبری ماهواره ای و اعضای جنبش سبز در اینکه جریان حزب اللهی را محرک براندازان و اغتشاشگران نظام جمهوری اسلامی نشان دهند و بدنبال افزایش مقصران و ساخت تقصیرکاران کاذب باشند! تنها سودی که نصیبشان خواهد شد فرو رفتن بیش از پیش در باتلاق وادادگی و عقب نشینی است و از این طریق ارمغانی از بودجه دولت نصیب نخواهند برد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۰۹:۲۰

شاهین حیدری؛

وقایع و اتفاقات پی در پی و زنجیروار از اولین روزهای سال 88 و حتی پیش از آن، ثبت نام و تبلیغات نامزدها، برگزاری انتخابات و نتایج حاصل از آن، واکنش سیاسیون و احزاب مختلف کشور، همه و همه سال 88 را به یکی از مهمترین سالهای پس از انقلاب تبدیل کرده است.

خطی که با خباثت ها، آشوب ها، خیانت ها و انبوهی از اخبار کذب و دروغ و حتی ائتلاف با جانیان و متحجرین منطقه، از جمله ملک عبدالله و هدف گذاری های پشت پرده جنایتکاران صهیونیست و آمریکایی شروع شده بود، با بصیرتی مثال زدنی و خروشی عاشورایی به زباله دان تاریخ پیوست و نهایتا پس از 8 ماه آشوب مشخص شد که 24 بزرگتر از 13 است و چیزی جز رسوایی و ننگ برای مدعیان حق الناس بودن رای مردم و شکستی مفتضحانه برای ام الفتنه باقی نماند!

دی ماه 88 و یوم الله 9 دی به روزی پر افتخار در تاریخ انقلاب تبدیل شد که با ترسیم خطی دقیق، واضح، و روشن بین جبهه حق و باطل، تکلیف ساکتین فتنه و همراهان فتنه و ساده اندیشان را مشخص کرد.

اما نکته قابل تامل درباره سالروز یوم الله 9 طی 6 سال گذشته، تحلیل های تامل برانگیز مفسران و سیاسیون خود عمار پندار و به اصطلاح اصولگراست. آنجایی که با تاکیدی مشکوک و آلوده به اغراض سیاسی، در تفسیر این روز با طرح ادعاهایی نظیر "شما حتی یک عکس از رییس جمهور احمدی نژاد در دست مردم نمیبینید" یا "شعاری در طرفداری از احمدی نژاد نمی شنوید" سعی در احمدی نژادزدایی از حماسه 9 دی دارند.

با مراجعه به مطالبات و شعارهای مردم در حماسه 9 دی، پیام ها و خواسته های آنان را میتوان به صورت زیر فهرست کرد:

1- دفاع تا پای جان از سیدالشهدا (س) و فرهنگ عاشورا و محکوم کردن توهین های روز عاشورا

2-    دفاع تمام قد از اصل مترقی ولایت فقیه و ولایت امام خامنه ای 

3-    دفاع از مشروعیت دولت دهم و حمایت از شخص دکتر محمود احمدی نژاد

4-    ... درخواست محاکمه خائنین به کشور و ملت بویژه راس فتنه 88

این چهار پیام و خواسته به حق مردم تفسیر پذیر نیست و تلاش عده ای کینه توز برای پاک کردن احمدی نژاد از متن 9 دی راه به جایی نخواهد برد و حماسه آفرینان 9 دی باز هم به موقع به پشتیبانی از این مرد محبوب اما مظلوم در صحنه حاضر خواهند شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۰۹:۱۷

بخشی از سخنان و صحبت های جلسه نمایندگان کاندیداهای امنخابات ریاست جمهموری سال 88 با حضرت امام خامنه ای(مدظلله العالی)به نقل از آقای جعفر فرجی:

آقا وقتی رو تعیین کرد اعضای ستادها صحبت کنن. بعد خودش شروع کرد به صحبت، «بسم‌الله الرحمن الرحیم، من خودم مدیر جلسه هستم، این جلسه رو خودم می‌گردونم و می‌خوام گوش بدم. دوستان هم هر کی هر مطلبی داره، راحت بگه”

 

 

همه مونده بودن کی شروع کنه و چطوری شروع کنن! در حضور آقا هم نمی‌شد بحث کرد، همه دلشون می‌خواست که نفر آخر باشن. آقا خودش فرمود: «جلسه رو چطوری شروع کنیم؟”

 

 

بعد ادامه داد: «بر اساس سن کاندیداها شروع می‌کنیم، کروبی، موسوی، محسن رضایی و در آخر هم احمدی‌نژاد.

 

 

آقای الویری شروع به صحبت کرد، ایشون مسئول راهپیمایی‌های قبل از انقلاب بود، به همین مناسبت گفت: «از اول انقلاب تو راهپیمایی‌ها بودم و تا الان هیچ راهپیمایی به بزرگی راهپیمایی جنبش سبز تا میدان آزادی تو تاریخ ایران نبوده، ما نمی‌تونیم جلوی مردمو بگیریم، باید به ناراحتی و اعتراض مردم توجه بشه”

 

 

بعد به حالت تهدید ادامه داد: «این انتخابات باید ابطال بشه، تا مردم یه مقدار راضی بشن تو این انتخابات تقلب شده و ...

 

 

دلایلی که برای تقلب آورد، همه‌ش به قبل از انتخابات بر می‌گشت؛ که آقای احمدی‌نژاد، رجل سیاسی نیست و شورای نگهبان نباید تأییدش می‌کرد و ...

 

 

آقا فرمود: «از هر ستادی یک نفر صحبت کنه. صحبت هر کس هم بیشتر از پنج دقیقه نشه. ساعت هم روبه‌رو هست، دوستانی که حواسشون نیست، بغل دستی هاشون یادآوری کنن”

 

 

آقای نجفی که کنار آقای الویری نشسته بود، گفت: «آقا اگه پنج دقیقه بیشتر شد، بهش می‌زنم”

 

 

می‌خواست فضای سنگین جلسه رو کمی عوض کنه.

 

 

آقای کلهر برگشت گفت: «آقا، اینا عادت کردن به کتک زدن!

 

 

تیکه‌اش خیلی خنده‌دار بود؛ نه می‌شد خندید، نه می‌شد نخندید، خیلی به جا و به موقع بود، اونا رو اگه کارد بهشون می‌زدی، خونشون در نمی‌اومد.

 

 

آقای الویری ادامه داد: «آقای احمدی‌نژاد رجل سیاسی نبود و شورای نگهبان نباید تأییدش می‌کرد، اون تقوای لازم رو نداره”

 

 

سهام عدالت و پخش سیب‌زمینی و ... رو به عنوان تقلب در انتخابات مطرح کرد، بعد گفت: «من پیشنهادی برای حل این بحران که در کشور به وجود اومده دارم”

 

 

ایشون بیست دقیقه‌ای صحبت کرد.

 

 

آقا فرمود: «وقتتون تموم شده، نفر بعدی”

 

 

آقای ثمره، بنده خدا، سه تا جمله گفت، پنج دقیقه‌اش تمام شد، گفت: «آقا پنج دقیقه ما تموم شده، ما چیکار کنیم؟!

 

 

آقا گفت« «دیگه بسه”

 

 

آقای بهشتی از طرف ستاد آقای موسوی صحبت کرد. ایشونم یه تیکه علمایی انداخت و گفت: «انشالله اُذُن خیر باشید»، بعد گفت: «ما داریم به چه سمتی می‌ریم؟ً کشور با بد اخلاقی‌ها و برخوردهای اشتباه تباه شده”

 

 

درباره بد اخلاقی صحبت کرد و گفت: «نماد تمام بداخلاقی‌ها آقای احمدی‌نژاد و ایشون خیلی دقیق و با برنامه کاندید ما (میرحسین) رو معادل کرد با آقای هاشمی. مردم به اشتباه افتادن و فریب خوردن، این تقلبه و باید انتخابات ابطال بشه”

 

 

آقا برای هر کس یه چیزی می‌گفت و با شوخی فضا رو آروم می‌کرد.

 

 

نوبت آقای جعفری رسید، ایشون گفت: «یه سری از آراء افراد لشگری؛ سپاه و ارتش و ... سازماندهی شده بود، جمع‌بندی ما این بود که یه جریانی پشت این هست”

 

 

آقا به حالت شوخی گفت: «اون کاندیدا ظاهراً خودش نظامی نبوده؟!

 

 

وقتی آقا اینو گفت، دانش جعفری اومد پایین و دیگه بقیه حرفاش یادش رفت، یعنی اگه کسی هم می‌خواست سازماندهی کنه، خود محسن رضایی بوده که قبلاً نظامی بوده.

 

 

دانش جعفری شروع کرد به پرت و پلا گفتن که اون سفری که شما رفتید کردستان و صحبت کردین، همه احساسشون بر این بود که شما دارید از یه کاندیدای خاص حمایت می‌کنید و این سلامت انتخاب رو زیر سوال برد.

 

 

یعنی صحبت‌های آقا هم نوعی تقلب محسوب می‌شه!

 

 

همه مونده بودن که دانش جعفری چی داره می‌گه!

 

 

انتظار می‌رفت این حرف رو نماینده‌های موسوی و کروبی بزنن، نه نماینده محسن رضایی.

 

 

 

 

 

دانش جعفری خیلی تیکه بدی انداخت. دانش جعفری تمام حیات سیاسیش رو به لطف آقا داره، چون آقا ایشون رو حمایت کرده. آقا وسط حرفش اومد و گفت: «من حدود بیست ساله دارم این حرفارو می‌زنم و زمانی این حرفای من قطع می‌شه که من تو این دنیا نباشم، تا وقتی هستم این معیارها رو به مردم می‌گم. من باید معیارها رو به مردم بگم و هر کسی بره تطبیق بده. مردم خودشون می‌فهمن کدوم کاندید بیشترین معیارها رو داره و کدوم کمترین، هر کاندیدی می‌تونه بگه من به این معیارها نزدیکتر هستم”

 

 

آقای کروبی در یکی از سخنرانی‌هاش گفته بود: «منظور آقا از این معیارها من هستم”

 

 

آقای موسوی هم هر جا می‌رسید می‌گفت: «منظور آقا از این معیارها من هستم”

 

 

آقای ثمره از آقا تشکر کرد و در پاسخ به شبهات اون‌ها گفت: «هنوز رأی‌گیری تموم نشده، رأی‌ها در حال شمارشه و باز شماری آراء شروع نشده که این‌ها مصاحبه مطبوعاتی می‌ذارن و می‌گن ما پیروز شدیم، اینها فریب کارن...

 

 

آقای ثمره خیلی خوب صحبت کرد، گفت: «حقوق بازنشستگان، سهام عدالت و ... همه مصوبه برنامه چهارمه. مصوبه دولت اصلاحاته”

 

 

یه تیکه هم انداخت که: «وقتی شما نتونستین این کارا رو انجام بدین، این دولت اومده داره انجام می‌ده، این چه ربطی به تقلب داره؟”

 

 

نوبت شورای نگهبان، آقای کدخدایی رسید، ایشون گفت: «آقایون منظورشون از تقلب چیه؟ این که قبل از انتخابات یه سری اتفاقات افتاده و مردم فریب خوردن و اشتباهی رأی دادن؟ این یعنی اینکه ما به عنوان شورای نگهبان باید یه دستگاه نیت سنج به راه کنیم که کی فریب خورده و کی فریب نخورده؟ ما باید بایستیم و بگیم تو فریب خوردی و تو فریب نخوردی؟ بگیم چون این فریب خورده پس تقلب شده؟! شما ادعا کردین فلان صندوق رأیش خونده نشده، ولی الان دارید می‌گین قبل از انتخابات! قبل انتخابات به ما ربطی نداره شما می‌دونستین آقای احمدی‌نژاد حقوق کارمندان رو زیاد کرده و سهام عدالت تو روستاها پخش کرده، با علم به همه اینها کاندید شدین، اگه این شرایط رو نابرابر می‌دونستین وقبول نداشتین، کاندید نمی‌شدین، مگه تو این یه ماهه‌ای که ثبت نام کردین اتفاق جدیدی افتاده؟!

 

 

بعد آقای دانشجو، رئیس ستاد انتخابات کشور صحبت کرد و گفت: «آقای موسوی بیشترین ناظرها رو پای صندوق‌ها داشته و این ادعا قابل قبول نیست”

 

 

قبلش فکر کردن آقا می‌خواد امتیاز بده، ولی آقا شروع کرد به صحبت و گفت: «چیزی نشده اتفاقی نیفتاده، سر یه چهارراهی تصادفی شده، همه صبر کنن تمام بشه بره”

 

 

آقای الویری هی دستشو می‌برد بالا که آقا من پیشنهاد دارم، سی ثانیه وقت می‌خوام، بنده طرح دارم برای حل مسئله”

 

 

آقا فرمود: «دوربین‌ها را بیرون ببرید”

 

 

وقتی دوربین‌ها خارج شد، آقا فرمود: «آقای الویری شما سی ثانیه وقت خواستید، ما کریم هستیم به شما یک دقیقه وقت می‌دیم”

 

 

خنده بر لبان همه نشست، آقای الویری گفت: «نه آقا! پنج دقیقه”

 

 

آقا گفت: «باشه پنج دقیقه”

 

 

آقای الویری شروع به صحبت کرد: «از دید ما این انتخابات بایستی ابطال بشه. هر گونه تصمیم‌ دیگری به غیر از ابطال، مورد پذیرش مردم قرار نخواهد گرفت، بعد از ابطال انتخابات که کمترین خواسته مردمه، برای حل مسائل و قضاوت در مورد ادعاهای طرفین، حضرتعالی شورای حکمیتی شکل بدید تا میان طرفین قضاوت کنه، آن وقت هر آنچه آن شورا حکمیت کرد، ما هم می‌پذیریم، این کار در زمان امام هم سابقه داشت. مثلاً در دعوا شهید بهشتی رئیس دستگاه قضا بود، امام برای حل مسأله شورایی سه نفره تشکیل داد با تشکیل این تیم سه نفره مشکل حل شد”

 

 

حضرت آقا اجازه داده بود تا آقای الویری پنج دقیقه صحبت کنه، بلافاصله بعد از این جمله «مشکل حل شد، الویری»، آقا فرمود: «و مشکل حل نشد!

 

 

آقای الویری که گویی تمام صحبت‌های خودش رو برباد رفته می‌دید، با تردید گفت: «آقا حل شد”

 

 

حضرت آقا فرمود: «نه خیر، مشکلی حل نشد و پس از تحقیقات فراوان، نتایج مورد پذیرش طرف مقابل قرار نگرفت و آن پرونده حجیمی که آقای اردبیلی با خود به این طرف و آن طرف می‌برد، هیچ گاه به نتیجه خاصی منتج نشد”

 

 

بعد ادامه داد: «من یه چیزی خدمتتون بگم؛ اون موقع که انتخابات می‌رسه، هی تکرار می‌کنید که رهبری در چارچوب قانون اساسیه و از این به عنوان ژست برای بالا بردن رایتون استفاده می‌کنید، شما که این حرفا رو تکرار می‌کنید، چطوری این جا می‌گید رهبری بیاد از اختیارات فرا قانونی استفاده کنه؟ شما خودتون می‌گید که این اختیار رو نداره. چطوری شورای نگهبان و دستگاه‌های مجری و نظارتی رو کنار بذاره و خودش شورایی تشکیل بده؟! نه تو قانون اساسی و نه هیچ جای دیگه نیست، وقتی آقای خاتمی کاندیدا شد، ایشون اومد به من گفت که رهبری باید در چهارچوب قانون اساسی باشه، من گفتم حرف خوبی زدی ولی یک چیز و به شما بگم؟! شما رئیس جمهوری خواهی بود که بیشترین تقاضاها رو از من خواهی کرد، که از اختیارات فرا قانونیم استفاده کنم. آقای خاتمی بارها از من خواستند که از اختیارات فرا قانونی رهبری استفاده کنم و من گفتم که مکتوب کن. آقای خاتمی همه این‌ها رو مکتوب کرد که خواهش می‌کنم از اختیارات فراقانونی خودتون استفاده کنید. در بین رئیس جمهورها شخصی که بیشترین درخواست رو برای حل بحران‌ها از من داشت، ایشون بود. ولی در مورد ابطال نتیجه انتخابات، صلاح نمی‌دونم که از این اختیارات استفاده کنم، وقتی مکانیزم انتخابات از بین بره، برای حل و فصل بحث‌های سیاسی و انتخاباتی خودشون باید کف خیابون زور آزمایی کنن و محلی برای این که همه تمکین کنن روی یه مطلبی دیگه وجود نداره. امروز شما هستید، پس فردا یکی دیگه میاد می‌گه من این انتخابو قبول ندارم، این تصمیمی که این شورا حکمیت گرفت نباید انتخابات و مکانیزم‌های قانونیش رو زیر سؤال ببره که این باعث می‌شه انتخابات‌ها تو کشور از بین بره”

 

 

یکی از آقایون دستش رو برد بالا و شروع کرد به صحبت: «آقای احمدی‌نژاد به ما گفته همجنس باز! آقای احمدی‌نژاد گفته طرفدارای موسوی همجنس بازن”

 

 

من خودم اونجا بودم که آقای احمدی‌نژاد گفت: «نظام‌های لیبرالی اون قدر بدبخت شدن که کاندیداهای ریاست جمهوریشون برای اینکه رأی بیارن می‌آن می‌گن ما همجنس بازی‌رو آزاد می‌کنیم”

 

 

منظور ایشون امریکا بود، ولی این آقا که وارونه متوجه شده بود، گفت: «باید این انتخابات ابطال بشه”

 

 

یه گیرهایی هم به شورای نگهبان داد که اعضاش این طوری‌اند و تو انتخابات بی‌طرف نبودن ....

 

 

آقا گفت: «آقای فلانی! شما نوعاً آدم احساساتی هستی، بارها شده اومدی یه مطلبی رو به من گفتی، بعد اومدی با گریه اون مطلبو پس گرفتی”

 

 

این آقا دیگه ساکت شد.

 

 

آقا ادامه داد: «درباره ابطال انتخابات که هی تکرار می‌کنید؛ اگر تمام دنیا رو به روی من بایستن که باید این انتخابات ابطال بشه، من رو به روی تمام دنیا می‌ایستم و نمی‌ذارم که انتخابات ابطال بشه. ابطال انتخابات، تو دهنی به مردمه! اون زمانی که آقای خاتمی رأی آورد، یه سری از دوستانی که شما هم می‌شناسیدشون جمع شدن اومدن پیش من، گفتن باید انتخابات ابطال بشه، من اونجا آن چنان تشری به اونا زدم که از اون وقت تا به حال دلشون دیگه با من صاف نشد”

 

 

بعد به شوخی گفت: «البته امیدوارم شما اینطوری نباشید، اونایی که کار اجرایی کردن، می‌دونن که احتمال تقلب ممکنه بین صد، دویست و سیصد هزار رأی اتفاق بیفته، ولی اختلاف سیصد یا پونصد هزار یا حتی یک میلیون رأی نیست! اختلاف یازده میلیون رأیه، شما خودتون می‌دونید که همچنین چیزی نشدنیه و بحث ابطال انتخابات رو بنده به هیچ عنوان زیر بارش نمی‌رم، اگه کسی هم اعتراضی داره بره از مجاری رسمی پیگیری کنه”

 

 

آقای آخوندی دستشو آورد بالا که می‌خوام صحبت کنم، آقای آخوندی وزیر آقا بوده، داشت می‌گفت من فلان و فلان و ... که آقا بهش گفت: «خودتونو معرفی کنید”

 

 

با تعجب گفت: «من آخوندی هستم...»

 

 

آقا گفت: «جدیداً مواضعتونو تو روزنامه دیدم”

 

 

من به بچه‌ها گفتم آقا بهش تیکه انداخت، یعنی دیگه نمی‌شناسمت.

 

 

دیگه حرفاش یادش رفت، نمی‌دونست چی بگه، هر چی می‌گفت به ضرر خودشون بود، گفت: «من باجناق آقای ناطق‌نوری هستم، وقتی آقای ناطق رأی نیاورد، شب قبلش برای آقای ناطق پیام تبریک نوشتم، صبحش که آمار اولیه اعلام شد، گفتم باید پیام تبریک بدی و ایشون هم تا قبل از ظهر پیام تبریک رو به آقای خاتمی داد، تو انتخابات بهتره کسی که می‌بازه، اصول رو رعایت کنه و پیام تبریک بده”

 

 

این یه اعترافشون بود.

 

 

_ ما می‌دونیم که تو شمارش آراء دست برده نشده، اگه صد بار هم صندوق‌ها رو بشماریم اختلاف‌ها اون قدر جزئیه که نمی‌شه معیار قرار داد.

 

 

اینم اعتراف دوم.

 

 

_ ولی قبل از انتخاباتو اعتراض داریم.

 

 

از طرف ما آقای زارعی و از طرف اونا آقای آخوندی به عنوان ناظر شورای نگهبان بودن، آقای زارعی عصبانی بود، می‌گفت: «این از ظهر به خبرگزاری‌ها می‌گفت ما پونزده میلیون رأی داریم”

 

 

منم می‌گفتم «چرا دروغ می‌گی هنوز که هیچ خبری نیست و رأی‌ها شمرده نشده!» می‌گفت: «من داخل شورای نگهبان هستم و آرای ما این قدره”

 

 

وقتی آقا گفت که من دیگه خسته شدم، همه دیگه دستاشونو انداختن و صلوات فرستادن، دو سه نفر رفتن و چند نفری هم که می‌خواستن با آقا صحبت کنن، اومدن دور آقار رو گرفتن، خانم کروبی او جلو، آقا گفت: «چطورید شما حالتون خوبه و ...»، ایشون گفت: «آقا من یه چیزی رو می‌خواستم بگم”

 

 

آقا گفت: «بفرمایید”

 

 

گفت: «اگه می‌شه بگید اینایی که دستگیر شدن رو آزاد کنن و ...

 

 

آقا گفت: «خانم کروبی، من تو فیلم‌های تبلیغاتی آقای کروبی دیدم که ایشون با افتخار می‌گن که من میرم زندانی آزاد می‌کنم، من مجرم آزاد می‌کنم و ... مگه این افتخاره؟ به آقای کروبی بگین کسی نباید بدون دلیل به زندان بره و کسی هم نباید بدون دلیل از زندان بیاد بیرون”

 

 

خانم کروبی گفت: «آخه یه سری از اینا خانواده شهید، روحانی و ... هستن”

 

 

آقا گفت: «خانم کروبی خودتون بهتر می‌دونید که خانواده شهید، روحانی و روحانی‌زاده و .. بودن دلیل نمی‌شه”

 

 

یکی گفت: «آقا می‌دونید که آقای ابطحی رو گرفتن؟!

 

 

آق گفت: «نه، من تو این کارا دخالت نمی‌کنم، به ارگان‌های مسئول هم گفتم، که وظیفه خودتونو انجام بدید، من به هیچ عنوان دخالت نمی‌کنم و اصلاً هم در جریان نیستم، که چه کسی رو می‌گیرن و چه کسی رو نمی‌گیرن”

 

 

آقای طلایی‌نیک گفت: «آقا به بزرگان توهین شده”

 

 

منظورش آقای هاشمی بود.

 

 

آقا گقت: «بله، من هم از طریق تلویزیون مثل بقیه مردم نشستم دیدم، واقعاً قلب من به درد اومد، وقتی دیدم توی تلویزیون به رئیس جمهور قانونی مملکت دارن می‌گن دروغگو، دروغگو”

 

 

و این آخرین تلاش بزرگان سابق برای شنیدن جمله‌ای کوتاه از آقا مبنی بر درستی کارهایشان بود، کارهایی که بهایش خون‌های جوانان و مردم بی‌گناه و به خیابان کشانده و به آشوب کشاندن سرزمین‌ ولیعصر در برابر انظار و تبدیل بهترین فرصت نظام در تاریخ انقلاب به صحنه‌ای زننده و هتک حرمت خون شهدا بود. 

 

دریافت
عنوان: فیلم من خودم مدیر جلسه ام
حجم: 11.7 مگابایت
توضیحات: من خودم مدیر جلسه هستم
 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۴ ، ۰۷:۴۳

پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله العظمی خامنه‌ای روایت دیدار رهبر انقلاب اسلامی با خانواده‌ شهید آشوری «روبرت لازار» را منتشر کرد.

متن این دیدار به قلم «محمد تقی خرسندی» به شرح زیر است:

«حاج خانم! من یه معذرت‌خواهی به شما بدهکارم. کسی که قراره چند دقیقه دیگه تشریف بیارند منزل شما، آقای خامنه‌ای هستند...» جمله تمام نشده که اشک مادر جاری می‌شود. برادرها اما هنوز فرصت می‌خواهند که باور کنند؛ فرصتی در حد چند ثانیه. بغض آلفرد و آلبرت هم با اولین کلماتی که از دهانشان خارج می‌شود، می‌شکند...

تعجب‌شان تعجبی ندارد؛ تعجب‌شان به اندازه‌ی تعجب خود ماست، وقتی وارد شدیم و دیدیم روی دیوار منزل یک مسیحی، فقط دو قاب عکس هست، یکی قاب عکس شهید روبرت لازار و دیگری قاب عکس امام و رهبری؛ دو قاب عکس رنگ و رو رفته‌ی قدیمی.

ساعت ۶:۳۰ شب است و فقط مادر و دو برادر شهید در منزل هستند. عروس‌ها و نوه‌ها رفته‌اند به کلیسا برای مراسم شب تولد عیسی مسیح علیه‌السلام. مادر که تا چند دقیقه پیش مدام اصرار می‌کرد ما از میوه و شیرینی و آجیل شب عیدشان بخوریم، حالا اصرارش بیشتر شده. خیالش را با یک جمله راحت می‌کنیم: «شما صبر کنید آقا بیایند و بروند. کل میز را برایتان خالی می‌کنیم.» لبخندی می‌آید روی لب‌هایش و می‌رود می‌نشیند روی مبل، کنار کاج کوچک مصنوعی. خانه خیلی کوچک است و مادر نگران اینکه بالاترین مقام مملکت قرار است وارد چنین منزل کوچکی شود. مسئولان برنامه اما سعی می‌کنند دلداری‌اش دهند که چیز مهمی نیست؛ اجازه گرفته‌اند و دارند مبل‌ها و میز ناهارخوری را جابه‌جا می‌کنند تا چند متر فضا باز شود. برادرهای شهید هم کنار مادر می‌نشینند.

آلفرد سر صحبت را باز می‌کند: «سال ۷۵ بود. داشتم از کاشان می‌اومدم تهران که تصادف کردم. مدارکم رو بردن قم. رفتم قم، گفتن افسر مربوطه رفته جمکران. ماه رمضان بود. دو راه داشتم. یا ول کنم بیام تهران و چند روز بعد دوباره برگردم یا برم جمکران. با خودم گفتم این همه مدت تو این مسیر رفت‌وآمد کردم، تا حالا جمکران نرفتم. برم اونجا. شب چهارشنبه بود و ماه رمضان. جمکران غلغله بود. گفتم یا صاحب‌الزمان! خبر برادرم رو برام بیار؛ زنده یا شهید. من که صاحب‌الزمان رو نمی‌شناختم. اما دیدم همه‌ی مردم دارند دعا می‌کنند، به دلم افتاد برای برادر مفقودالاثرم دعا کنم. همون موقع بود که یه نفر اومد یه کاسه آش تعارف کرد. یه نفر هم یه تیکه نون بهم داد. خلاصه، کارم با افسر تموم شد و اومدم تهران. چهارشنبه تهران بودم. پنجشنبه بود که از معراج خبر آوردند برادرم برگشته و فردا با ۱۰۰۰ شهید تشییع میشه. فرداش روز قدس بود. مادرم از هیچی خبر نداشت. به دلش الهام شده بود. رفته بود نماز جمعه برای تشییع. غوغایی بود اون روز. هیچ تشییعی این‌جوری نشده بود. کلی از هم‌محلی‌های مسلمون اومده بودن تشییع جنازه‌ی برادرم. تو همین کلیسای مارگیوگیز جمع شده بودند و سینه می‌زدند و می‌گفتند: حضرت عیسی مسیح، صاحب عزاست امروز...»

یکی از مسئولان جلو می‌آید و می‌گوید: «حاج‌خانم! یادتونه سال ۸۶ گفته بودید می‌خوام رهبر رو ببینم؟ حالا آقا میان منزلتون...» مادر که انگار اصلا حواسش به حرف‌های پسرش نیست، از لقب «حاج خانم» هم که مدام تکرار می‌شود تعجب نمی‌کند. توی حال و هوای خودش است. می‌گوید: «به همه گفتم کاش می‌شد آقا بیان دیدن ما. یا ما بریم دیدن ایشون.» آلفرد می‌رود و یک روزنامه‌‌ی قدیمی را می‌آورد. «همشهری محله، منطقه‌ی یازده، ۱۲دی۸۶» یک نیم‌صفحه با مادر شهید مصاحبه شده و در یک کادر هم نوشته: «مادر طی دیدارهای مکرری که با مسئولان بنیاد شهید داشته، از آنها خواسته تا امکان ملاقات با رهبر را فراهم کنند، ولی بی‌جواب مانده‌است. دلش می‌خواهد رهبر را ببیند و انتظارش این است که این امر محقق شود»

ساعت از ۷ گذشته. مادر رشته‌ی صحبت را دست می‌گیرد: «وقتی راهیان نور رفتم، محل شهادت پسرم نرفتم. خیلی دور بود. چه فرقی داره، همه‌ی شهیدان بچه‌های من هستن. پسرم رو تو آرامستان اقلیت‌های دینی تو جاده‌ی ساوه دفن کردیم. مرتب سر می‌زنم بهش. دو روز پیش هم اونجا بودیم. عید پاک هم می‌ریم. تو دهه‌ی فجر هم یه روز برای غبارروبی می‌ریم...»

توی همین صحبت‌هاست که رهبر انقلاب می‌رسند. مادر به استقبال می‌رود. پسرها جلو می‌روند و عرض ادب می‌کنند. مادر می‌گوید: «درود بر شما. درود بر همه‌ی ملت ایران.» رهبر می‌گویند: «خدا شما را حفظ کند» و مادر جواب می‌دهد: «در سایه‌ی شما.» و آقا دعا می‌کنند: «خدا فرزندتان را با اولیایش محشور کند.» همه می‌نشینند و مادر می‌گوید: «کلبه‌ی کوچکم پر شد. خیلی خوشحال شدم شما تشریف آوردید...» بغض نمی‌گذارد حرفش را ادامه دهد. لحظه‌ای مکث می‌کند و ادامه می‌دهد: «به همه می‌گفتم. رهبر مال من هم هست. مگه فقط برای مسلمون‌هاست؟ برای همه است»

رهبر انقلاب عذرخواهی می‌کنند از اینکه دیر آمده‌اند و ابراز خوشحالی از این که در شب عید آشوری‌ها این دیدار انجام شده. طبق معمول از شهید می‌پرسند. آلفرد جواب می‌دهد: «چند روز مونده بود سربازیش تموم شه. اما قبول نکرده بود برگرده. بعد از قطعنامه شهید شد. اول گفتند اسیر شده. بعدها که رفتیم خونه‌ی هم‌رزمش، می‌گفت تا لحظه‌ی آخر پشت تیربار بود. هرچی گفتم بریم عقب، نیومد. تا این که یه خمپاره خورد به سنگرمون و زخمی شد. اسیرمون کردند. گفتند بقیه کجان، گفتیم کسی نمونده. با قنداق تفنگ زدند توی سرم و بیهوش شدم. در بعقوبه به هوش اومدم. پرسیدم کسی هم با من آوردین، گفتن نه.» و این، قصه‌ی آغاز ۸ سال بی‌خبری مادر از جوان ۲۲ ساله‌اش بود.

آقا می‌گویند اینها مایه‌ی افتخار است. نه فقط برای خانواده‌ی شهید، بلکه برای کل کشور. اشاره می‌کنند به امنیت کشور که ناشی از همین مجاهدت‌هاست. بعد در حالی که به مادر اشاره می‌کنند می‌گویند: اینها را همه می‌دانند اما نکته‌ی مهم این است که: «پشت این مجاهدت، مجاهدت  این خانم است. این روحیه خیلی باارزش است. یک‌وقت یک‌نفر انقدر بی‌تابی می‌کند که مانع بقیه می‌شود که کار او را دنبال کنند. اما رضایت مادر و پدر و بعد هم صبر او این فضا را ایجاد می‌کند. هرجا می‌روم، غالباً مادرها روحیه‌شان بهتر از پدرهاست. ما مردها نمی‌توانیم احساسات مادران را درک کنیم. مردها هم فرزندشان را دوست دارند اما مادر فرق می‌کند.» آلفرد حرف‌های رهبر را تأیید می‌کند: «من رفتم معراج، جنازه رو که دیدم، شناختم. آخه برادرم خیلی درشت بود. از استخوناش شناختم. اما گفتند باید مادرش بیاد تأیید کنه.» مادر از خاطراتش بیرون می‌آید: «پسرم قهرمان بود»

رهبر انقلاب دوباره رشته‌ی سخن را دست می‌گیرند: «اقلیت مسیحی، هم ارامنه و هم آشوری، سربلند بیرون آمد در انقلاب و جنگ. به‌عنوان یک ایرانی وفادار عاقل بصیر شجاع.» مادر که کم‌کم از بهت اول جلسه درآمده می‌گوید: «در کرمانشاه، کنفرانس خبری گذاشتند. گفتم من بلد نیستم خوب فارسی حرف بزنم. گفتند اشکال ندارد. از همه هم بهتر حرف زدم. گفتم مسلمان و مسیحی باید دست در دست هم بدهیم و ایران را بسازیم. گفتم اسلحه بدهید بروم بجنگم.» آقا نگاهی می‌اندازند و می‌گویند: «اگر می‌دادند، می‌رفت‌ ها! روحیه‌شون قوی است...» صدای خنده، یخ جلسه را آب می‌کند. مادر ادامه می‌دهد: «از خدا می‌خواستم روزی ببینم صدام رو...» آنقدر مهربان است که حتی دلش نمی‌آید فعل جمله را بگوید. لحظه‌ای مکث می‌کند و با بغض می‌گوید: «دیدم. راحت شدم.» نمی‌گذارد اشکش بریزد. ادامه می‌دهد: «چون ما اهل جنگ نبودیم که. آمدند این کارها رو کردند...» رهبر حرف‌های مادر را تأیید می‌کنند: «اینهای دیگر هم همین‌جوری می‌شوند. حاضر نیستند استقلال ما را تحمل کنند»

مادر به زبان آشوری چیزی به پسر می‌گوید و آلفرد با شک و تردید از رهبر می‌پرسد: «کیک خانگی می‌خورید؟» آقا که موافقت می‌کنند، گل از گل مادر می‌شکفد. معلوم است دستپخت خودش است. با خوشحالی به رهبر می‌گوید: «من می‌گویم یک کار بدهید به من که بروم برای مملکت خدمت کنم.» آقا با روی باز می‌گویند: «همین حرف شما، کار بزرگی است. یکی از کارهای انبیا «تبیین» بود. خیلی از مردم، راه را کج می‌روند، چون نمی‌دانند. اگر بیان وجود داشت، راه روشن می‌شود. همین خصوصیت این خانم و گفتن این حرف‌ها کار بزرگی است. خانم‌ها در جنگ کارهای بزرگی کردند. جبهه رفتند، پرستاری کردند، اما بیان از همه مهم‌تر است. همین حرف زدن شما، چه در کلیسا و چه بیرون، و ابراز این روحیه کار خیلی مهمی است. ان‌شاءالله خدا به شما طول عمر بدهد و همین روحیه را حفظ کنید»

رهبر تکه کیکی می‌خورند و به اطرافیان می‌گویند: «خیلی کیک خوشمزه‌ای است، شماها نمی‌خورید؟» مادر و دو فرزند با هم می‌گویند «نوش جان» سینی کیک می‌رود بین همراهان و دیگر برنمی‌گردد. مادر می‌گوید: «میوه هم باید بخورید. آجیل هم باید بخورید.» بعد، خجالت‌زده می‌گوید: «خانه‌ام کوچک است...» آقا نمی‌گذارند شرمندگی‌اش ادامه پیدا کند: «دل باید بزرگ باشد. وقتی انسان هدف داشته باشد، هرجا باشد خوب است. هرکجا تو با منی من خوش‌دلم / ار بود در کنج چاهی منزلم.»

روزنامه‌ی مصاحبه‌ی مادر را به رهبر می‌دهند. نگاهی می‌اندازند و می‌گویند برای چه تاریخی است؟ سال ۸۶ را که می‌شنوند، با حسرت می‌گویند: «چرا آنقدر قدیمی؟ کاش زودتر می‌آمدیم. شما می‌آمدید یا من می‌آمدم.»

حرف‌ها می‌رسد به وضعیت مسیحیان ایران. آلفرد می‌گوید از بعد انقلاب، موضوع دین پررنگ شده و حالا حتی اسقف آشوری‌ها ایرانی است در حالی که قبلاً از عراق می‌آمده. اسقف ارمنی‌ها هم که از لبنان می‌آید. رهبر انقلاب به یاد اسقف فقید ارامنه، آراک مانوکیان می‌افتند که از اول انقلاب با امام خمینی رحمه‌الله همراه بود. بعد هم کمی درباره‌ی آشوری‌ها صحبت می‌کنند که به اعتقاد خودشان، قدیمی‌ترین مسیحی‌ها بعد از مسیحیان فلسطین (زادگاه حضرت عیسی علیه‌السلام) هستند. بحث به زبان آشوری و نزدیکی آن به عربی و عبری و حتی فارسی می‌کشد. آلفرد، میوه و آجیل روی میز را کنار می‌زند و پارچه‌ی سوزن‌دوزی روی میز را نشان می‌دهد که به زبان آرامی روی آن نوشته شده: «ایدوخون هو بریخا» و می‌گوید یعنی «عید شما مبارک» آقا هم همین را به‌عنوان نشانه‌ی شباهت زبانی می‌گیرند که «ایدوخون» به کلمه‌ی «عید» نزدیک است و «بریخا» از جنس «برکت» است.

وقت خداحافظی است و رهبر انقلاب هدیه‌ای به مادر شهید می‌دهند و می‌گویند: «ان‌شاءالله عیدتان مبارک باشد. شب خوبی بود.» مادر و فرزندان با هم می‌گویند: «برای ما که خیلی به‌یاد ماندنی بود.» آقا می‌گویند: «ما به مسلمان‌ها قرآن هدیه می‌دهیم. اگر می‌توانستم یک انجیل خوب پیدا کنم، می‌آوردم. این انجیل‌های الان، عموماً روایت هستند نه کلام وحی. البته یوحنا، لوقا، پتروس و... بزرگان مسیحیت هستند که بعضاً هم شهید شدند. اینها مسیحیت را به ایران و روم و... بردند. وگرنه مسیحیت برای شرق است. توی آنها پیغمبر و نایب پیغمبر هم بوده. حواریون جزء بزرگان دین هستند. در اسلام هرکس عصمت حضرت مسیح و حضرت مریم را منکر شود، از اسلام خارج است. احترام ما به مسیحیت این‌گونه است. انجیل هم مثل قرآن و تورات از آسمان آمده. اما انجیل‌های فعلی، اینهایی که من خواندم، روایت است نه آن چیزی که از آسمان نازل شده. اگر آن را گیر می‌آوردیم، روی چشم‌مان می‌گذاشتیم»

آلبرت که تقریباً در تمام جلسه ساکت و سربه‌زیر بوده، حالا که می‌بیند رهبر انقلاب در حال خداحافظی هستند، می‌گوید: «دکتر احمدی‌نژاد آمده بود منزل ما. گفت چه چیزی لازم دارید؟ گفتم فقط سلامتی رهبر. همین که شما آمدید اینجا، برای ما یک دنیا ارزش دارد.» رهبر انقلاب جواب می‌دهند: «این روحیه‌های وفاداری خیلی ارزش دارد. بعضی‌ها فقط نگاه مادی دارند و فقط پول را می‌شناسند. اما اینها معنویات است.»

آقا طبق معمول اجازه‌ی مرخصی می‌گیرند. می‌ایستند و قبل از رفتن، به پسرها و نوه‌ها هم هدایایی می‌دهند که به پدرها برسانند. یکی از همراهان آرام می‌گوید: «خواهر شهید هم ارومیه است.» رهبر هدیه‌ای هم به مادر می‌دهند تا به دست دخترش برساند. بعد هم خداحافظی می‌کنند و می‌روند برای دیدار با خانواده‌ی شهید مسیحی بعدی.

داریم وسایل را جمع می‌کنیم که مادر انگار یاد قول اول ما می‌افتد. میوه‌ها و آجیل‌ها را به‌زور بین همراهان پخش می‌کند. هرچه می‌گوییم الان نوه‌ها از کلیسا می‌آیند و شما بدون وسیله می‌مانید، قبول نمی‌کند. می‌گوید: «اگر به من گفته بودند آقا می‌آیند، حتما گوسفند می‌گرفتم که جلوی پایشان قربانی کنم. اینها چه ارزشی دارد...»


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۴ ، ۰۸:۴۲

«مسیح در شب قدر» روایتی است شیرین از دیدار مقام معظم رهبری با خانواده‌های شهدای مسیحی.

تا شهدا؛ «مسیح در شب قدر»، روایت حضور مقام معظم رهبری در جمع خانواده شهدای ارامنه و آشوری است که سال گذشته همزمان با سال نو میلادی از سوی انتشارات صهبا روانه بازار کتاب شده است. این اثر دومین کتاب از مجموعه «خورشید در مهبط ملائکة الله» است.

 

رهبر معظم انقلاب با توجه به اهمیت و ارزش بالای خانواده‌های شهدا و لزوم احترام و توجه ویژه نسبت به آنها، از همان ابتدای جنگ، عنایت خاصی به این خانواده‌ها داشتند و از سال شصت‌وسه، برنامه مرتب خودشان را برای حضور در منازل شهدا و ابراز محبت و توجه و گفت‌وگوی رو در رو و صمیمانه با خانواده‌های شهدا، شروع می‌کنند. برنامه‌ای که هنوز هم ادامه دارد و جزء سنت‌های حسنه‌ای است که توسط معظم‌له ایجاد شده است.

 

از جذاب‌ترین دیدارهای معظم‌ٌله با خانواده‌های شهدا، موارد مربوط به شهدای مسیحی است. رهبر معظم انقلاب از همان سال 63، در ایام عید مسیحیان و میلاد حضرت مسیح(ع)، مهمان خانواده‌های شهدای مسیحی می‌شوند.

 

در سال گذشته بخش‌هایی از این کتاب را بازخوانی کردیم که اینک نیز همزمان با میلاد حضرت عیسی(ع) و در آستانه سال نو میلادی بخش‌هایی از آن را بازتکرار می‌کند:

 

روایت اوّل، شهید گالوست بایومی:

 

... صبح پنجشنبه به من خبر دادند امشب اگر خانه هستید، یکی از مسئولین کشور، چند دقیقه‌ای مهمانتان باشند. گفتم بفرمایید، خواهش می‌کنم. واروژان و تالین هیچ‌کدام از خبر مهمان خوشحال نشدند، چون ایام امتحاناتشان بود و حسابی درس داشتند. تالین دبیرستانی است و واروژان، دانشجوی پزشکی. می‌دانند که من روی درسشان حساسم و به جز علاقه خودشان، برای شاد کردن دل من هم که شده، خوب درس می‌خوانند.

 

روزی که واروژان پزشکی قبول شد، تمام خستگی چند سال کار و زندگی بدون همسرم، از تنم بیرون رفت. اول هم رفتم سر مزار او، سرم را بالا گرفتم و تبریک گفتم. واروژان با سهمیه فرزندان شهداء در رشته پزشکی قبول شد؛ اصرار هم دارد که این را همه‌جا بگوید؛ با غرور می‌گوید که پدرم شهید شده و جمهوری اسلامی، فرقی بین من و یک فرزند شهید مسلمان نگذاشته است!

 

تالین از همان ظهر رفت خانه دوستش تا با هم درس بخوانند، واروژان هم تا کمی بعد از غروب ماند که در مهمانی باشد، اما بعدش رفت خوابگاه، فردا امتحان میکروبیولوژی دارند، می‌گوید خیلی سخت است.

 

سه ساعتی از غروب گذشته که مهمانمان از راه می‌رسد. من و برادر شوهر و شوهر خواهرم، همین‌طور مبهوت مانده‌ایم و توان هیچ کاری را نداریم.

 

شنیده بودیم که سال‌های قبل، رئیس‌جمهور به منزل چند شهید مسیحی سر زده‌اند؛ در انتهای ذهنم، حدس کوچکی هم می‌زدم که شاید امشب هم این رئیس‌جمهور جدید مهمانمان باشد. اما مهمان، همان رئیس‌جمهور قبلی هستند که چند ماهی است بعد از رحلت آیت‌الله خمینی، رهبر شده‌اند!

 

از غصه نبودن بچه‌ها در خانه، خیلی ناراحت می‌شوم. اگر درصدی احتمال می‌دادند که چه کسی قرار است مهمانشان باشد، محال بود بروند. حالا چه غصه‌ای می‌خورند، وقتی برمی‌گردند خانه.

 

حاج‌آقا خامنه‌ای با ما سلام و احوالپرسی می‌کنند و همراه برادرِ شوهر و شوهر خواهرم و چند نفر از همراهانشان روی مبل می‌نشینند.

 

ما هیچ‌ کداممان توان صحبت کردن نداریم. ایشان بعد از سلام و احوالپرسی، خودشان صحبت را شروع می‌کنند:

 

ـ پدر شهید این آقا هستند؟

 

اشاره می‌کنند به عکسی از همسرِ شهیدم بر روی دیوار. احتمالاً چون اکثر شهداء ارمنی، سربازان جوان هستند، حاج‌آقا فکر کرده‌اند این عکس از همسرم، عکس پدر شهید است.

آرام می‌گویم: حاج‌آقا! این آقا خودش شهید شده.

 

ـ عجب! آقا شهید شدند؟

 

ـ بله.

 

ـ شما همسرشان هستید؟

 

ـ بله.

 

دارم از خجالت آب می‌شوم. تا حالا با یک روحانی معمولی مسلمان هم صحبت نکرده‌ام، حالا بزرگترین مقام روحانی کشور مقابلم نشسته‌اند و با من حرف می‌زنند. ایستاده‌ام و می‌خواهم به بهانه آماده کردن پذیرایی، بروم آشپزخانه، اما حاج‌آقا اجازه نمی‌دهند.

 

_ بفرمایید بنشینید اینجا.

 

ـ مرسی.

 

و بر مبل یک‌نفره سمت راست ایشان می‌نشینم. احساس عجیبی دارم؛ هم ذوق است و هم خجالت و هم افتخار. کاش گالوست این صحنه را می‌دید. حتماً می‌بیند.

 

روایت دوم، شهید آلبرت الله دادیان:

 

ماشین توقف می‌کند. از ماشین پیاده می‌شویم و زنگِ طبقه دومِ ساختمان سفید رنگی را که منزل شهید اللهدادیان است، می‌زنیم. پدر شهید تا از آیفون صدایم را می‌شنود، مرا به‌جا می‌آورد و با خوشحالی، و با گفتن «خیلی خوش آمدید» در را به رویمان باز می‌کند. به خودم می‌گویم بنده خدا از آمدن من این همه خوشحال شده، اگر بفهمد مهمان اصلی‌اش حضرت آقاست، دیگر ببین چه حالی خواهد شد!

 

فقط پنج دقیقه وقت داریم موارد حفاظتی را بررسی کنیم و به خانواده اطلاع بدهیم که مهمانشان چه کسی است. معمولاً تا یکی دو دقیقه قبل از ورود حضرت آقا، خانواده‌ها اطلاع ندارند که قرار است چه اتفاقی بیفتد. چون از قبل به آنها می‌گوییم که یکی از مسئولان قرار است بیاید خانه‌تان. یا مثلاً می‌گوییم که قرار است بیاییم درباره شهیدتان مصاحبه کنیم. آن اول‌ها، حتی قبل از ورود آقای‌ خامنه‌ای هم بِهِشان نمی‌گفتیم قضیه چیست. و آقا که وارد می‌شدند، مات و مبهوت می‌ماندند که چه اتفاقی افتاده! بعد، به سفارش خود حضرت آقا، قرار شد چند دقیقه قبل از ورود ایشان که منع حفاظتی هم ندارد، به خانواده‌ها اطلاع بدهیم تا وقتِ ورود ایشان هول نشوند و لااقل بدانند مهمانشان چه کسی است.

 

با دسته گل و قاب عکسی از امام خمینی، چهار نفری، وارد منزل شهید می‌شویم. پدر و مادر شهید در منزل هستند، به همراه یک نوجوان چهارده پانزده ساله و یک عاقله مردِ چهل‌ساله ـ که یا برادر شهید است، یا داماد خانواده. رفقای همراه موارد امنیتی را بررسی می‌کنند و من، به‌عنوان سرتیم حفاظت، بعد از کمی چاق‌سلامتی، برای پدر شهید قضیه را توضیح می‌دهم. در این سال‌های خدمتم به‌عنوان محافظ حضرت آقا، یکی از جالب‌ترین لحظات، همین لحظاتی است که راز آمدن حضرت آقا را برای خانواده‌های شهدا فاش می‌کنم. و واکنشِ خانواده‌های ارامنه برایم جالب‌تر از خانواده‌های مسلمان و شیعه بوده. بالاخره دینِ ارامنه با دین ما فرق می‌کند و نگاهشان با نگاه ما به حضرت آقا، تفاوت دارد.

 

پدر شهید خیلی عادی می‌گوید «قدمشان سر چشم!» بعد توضیح می‌دهد که در این سال‌ها، از مسجد محله و بنیاد شهید و هیئت‌های عزاداری و شورای خلیفه‌گری و کجا و کجا به منزلشان آمده‌اند. اما وسط توضیحاتش، یک‌لحظه، مثل کسی که یک لیوان آب به صورتش پاشیده باشند، یکهو جامی‌خورد! انگار تازه متوجه شده چه گفته‌ام! می‌پرسد: گفتید چه کسی قرار است بیاید؟

 

ـ مقام معظم رهبری. آقای خامنه‌ای!

 

پدر شهید همین‌طور مرا نگاه می‌کند. دست می‌گذارم روی شانه‌اش.

 

ـ الان می‌رسند ها! به مادر شهید و این آقا هم بگویید چه کسی قرار است بیایند.

 

بچه‌های فیلمبرداری و عکاسی که از راه می‌رسند، به پدر شهید اشاره می‌کنم که دو دقیقه‌ دیگر مقام معظم رهبری می‌رسند. پدر و مادر شهید برای استقبال از ایشان، می‌خواهند به حیاط خانه بروند که اجازه نمی‌دهم و می‌گویم راضی نیستند. اما پدر شهید راضی نمی‌شود و می‌گوید باید به دم در برود، و می‌رود.

 

در راه‌پله‌ها، با استرسِ تمام، کنار مادر شهید می‌ایستم و لحظه‌ ورود حضرت آقا و سلام علیک پدر شهید با ایشان را نگاه می‌کنم. هرچه احوالپرسی پدر شهید و حضرت آقا بیشتر طول می‌کِشد، ضربان قلب من هم تندتر می‌زند! حیاط خانه جای مناسبی برای احوالپرسی نیست و این، یک موردِ ضدامنیتی است!

 

بعد از یک دقیقه، حضرت آقا از راه‌پله‌ها بالا می‌آیند و با مادر شهید هم احوالپرسی گرمی می‌کنند.

 

پسرک نوجوان که هنگام ورود ما، پیراهنِ ورزشی رکابی پوشیده بود، با شنیدن سروصداها، سریع از اتاق بیرون می‌آید. این بار گرمکنی آستین بلند پوشیده. البته این کار را به تشخیص خودش انجام داده، نه به توصیه‌ ما؛ ما به‌عنوان تیم حفاظت، هیچ‌وقت در پوشش خانواده‌ها دخالتی نداشته و نداریم. آنها خودشان وقتی می‌فهمند مهمانشان چه کسی است، به تکاپو می‌افتند که به احترام ایشان، لباسی بپوشند که مناسب باشد.

 

حضرت آقا تشریف می‌آورند و روی مبل‌های اتاق پذیرایی می‌نشینند. این قضیه مبل و صندلی هم از نکات جالب زندگی ارامنه است. در این سال‌هایی که خدمتشان رسیده‌ایم برای عرض ارادت، حتی یک مورد هم نبوده که خانواده‌ها مبل یا صندلی نداشته باشند. حتی خانواده‌هایی بودند که وضع مالیشان خوب نبود و فقط یک اتاق برای زندگی داشتند؛ اما وسط همان یک اتاق، میز ناهارخوری گذاشته بودند! اصلاً عادت ندارند روی زمین بنشینند و صندلی و مبلمان، ظاهراً جزء جدایی‌ناپذیر زندگی ارامنه است.

 

مثل تمام دیدارها، حضرت آقا، قبل از هر چیز، عکس شهید را می‌طلبند و چند دقیقه ابتدایی صحبت را از شهید و محل و نحوه شهادتش می‌پرسند.

 

پدر شهید توضیح می‌دهد که پسرش، آلبرت، در جبهه تکاور بوده و در منطقه سومار بر اثر ترکش گلوله توپ به شهادت رسیده.

 

پدر شهید از خصوصیات منحصربه‌فرد شهیدش می‌گوید، که هم خیلی باهوش و زرنگ بود، هم ورزشکار بود، دروازه‌بان تیم آرارات؛ هم مکانیک درجه یکی بود، و هم عشقش این بود که بتواند به دیگران کمک کند و برای مردم مفید باشد. و از خاطرات دوران سربازی آلبرت می‌گوید.

 

ـ آلبرت وقتی مرخصی می‌آمد، چیز زیادی از دوران خدمتش برای ما تعریف نمی‌کرد. فقط می‌گفت «نگران نباشید! وضعیتمان خوب است و همه‌ چیز رو به‌ راه است

 

در زمان آموزشی آن‌قدر از آلبرت راضی بودند که پیشنهاد دادند وارد کادر ارتش بشود؛ بس که وظیفه‌شناس و مرتب بوده این پسر.

 

بعد از توضیحاتِ پدر شهید، دقایقی از جلسه، به خوش و بش حضرت آقا با اعضای خانواده می‌گذرد. ایشان حتی با پسرک نوجوان هم احوالپرسی می‌کنند و مقطع تحصیلی‌اش را می‌پرسند و برایش آرزوی موفقیت در درس‌ خواندن می‌کنند. در این سؤال و جواب‌ها، مکشوف می‌شود که آن آقای چهل‌ ساله، داماد خانواده است.

 

ـ زمان شهادت، شما داماد خانواده بودید؟

 

ـ آن وقت‌ها تازه آشنا شده بودیم!

 

ـ خانمتان کجاست؟

 

ـ خانمم رفته بیرون برای خرید. نمی‌دانست شما تشریف می‌آورید حاج‌آقا.

 

ـ این آقازاده هم پسر شماست؟

 

ـ بله حاج‌آقا.

 

اکثر ارامنه آقای خامنه‌ای را «حاج‌آقا» صدا می‌زنند. هم پدر و مادر، و هم خواهران و برادران شهدا. حاج‌آقا را لفظی احترام‌آمیز می‌دانند که درباره هرکسی استفاده نمی‌کنند. برعکسِ ما که حاج‌آقا ورد زبانمان است. من حتی پدر شهید این خانواده را با اینکه ارمنی است، برحسبِ عادت، حاج‌آقا صدا زدم!

 

روایت سوم، شهید ریچارد ابراهیم:

 

آقای خامنه‌ای با جملاتی نرم، مرا تسلی می‌دهند و بعد، از مادر می‌پرسند: سن شهید چقدر بود خانم؟!

 

مادر جواب می‌دهد: متولد چهل و چهار بود. بیست سال و چهار ماه و چهار روزش بود که شهید شد. بیست سال و چهار ماه و چهار روز.

 

حاج‌آقا خیلی تعجب می‌کنند: عجب! چه دقیق! این هم از خصوصیات مادر است دیگر!

 

ـ حاج‌آقا! مردها خیلی ادعایشان می‌شود که ما زحمت می‌کشیم، اما این پدرِ ما مادرهاست که درمی‌آید!

 

از این جمله مادر، آقای‌ خامنه‌ای خنده‌شان می‌گیرد و از خنده ایشان، همگی باهم می‌خندیم. حتی خودِ مادر هم خنده‌اش گرفته. بعد از لحظاتی، مادرم سعی می‌کند منظورش را توضیح بدهد.

 

ـ معذرت می‌خواهم حاج‌آقا! شما حق پدری دارید به گردن ما. من را ببخشید که اینطور بی‌ادبانه صحبت می‌کنم. تعریف کردن از خود درست نیست، اما من دو تا پسر بزرگ کردم، یک‌دفعه نشد کسی بچه‌های من را در کوچه و خیابان، رها ببیند. صبح زود از خانه بیرون می‌رفتند و شب ساعت هفت برمی‌گشتند. می‌رفتند مدرسه، از مدرسه می‌رفتند سر کار، و از سر کار برمی‌گشتند خانه. اما مردها معمولاً می‌گویند این ما بودیم که فرزندان برومند تربیت کردیم!

 

آقای خامنه‌ای که مشغول نوشیدن چای هستند، چایشان را تمام می‌کنند و صحبت مادر را پی می‌گیرند.

 

ـ در تأثیر مادر بر روحیات و خلقیات فرزند، شکی نیست. مادر بر خصوصیات معاشرتی و اخلاقی فرزندانش اثر می‌گذارد. آن خصال ذاتی که در بچه به وجود می‌آید، آنها، صددرصد تأثیر مادر است. در جهات تربیتی هم همین‌طور است. به خصوص شما، و این بچه‌ها؛ که شما، هم برایشان پدر بودید و هم مادر.

 

این جمله را که «هم مادر بودید هم پدر»، تا به حال، خیلی‌ها به مادر گفته بودند؛ اما چهره مادر هنگام شنیدن این جمله از زبان آقای خامنه‌ای، نشان می‌داد که این جمله از زبان ایشان، برایش لطفِ دیگری داشته.

 

مادر ظرف خاطراتش سرریز کرده و دائم برای حاج‌آقا حرف می‌زند. حاج‌آقا هم بی‌آنکه ذره‌ای خسته بشوند یا برای رفتن عجله داشته باشند، با حوصله، حرف‌های مادر را گوش می‌کنند.

 

ـ من همیشه دوست داشتم بچه‌هایم مفید باشند. هر وقت مثلاً کسی را می‌دیدم که مجرم است و کنارش یک مأمور پلیس ایستاده، می‌گفتم: ریچارد! چه خوب است آدم این پلیس باشد، نه آن مجرم! می‌گفتم: آن به جامعه ضرر می‌رساند و این یکی منفعت؛ آدم کدام یکی باشد بهتر است؟ همیشه به این مسائل روزمره‌ای که در کوچه و بازار می‌دیدیم، حساس بودم.

 

ـ بله! حتماً این فکرِ روشن شما و شخصیتِ خود شما ـ که خانم باشخصیتی هستید ـ در تربیت این فرزندان آثار مثبت داشته. قطعاً همین‌طور است.

 

توجه آقای خامنه‌ای به پسرم، آلِم، جلسه امشب را برای من، از قند شیرین‌تر می‌کند.

 

ـ این کوچولو بچه شماست؟

 

ـ بله.

 

ـ اسمش چیست؟

 

ـ آلِم!

 

حاج‌آقا، نام آلِم را زیر لب با خودشان تکرار می‌کنند و بعد، او را صدا می‌زنند.

 

ـ بیا ببینم کوچولو.

 

آلِم در دستِ راستش شیشه شیری دارد و هرچند لحظه یک‌بار شیر می‌خورد! آقای خامنه‌ای دست چپِ آلم را در دستشان می‌گیرند و رو به ما می‌کنند.

 

ـ این بچه‌ها فارسی را در خانه یاد می‌گیرند یا بیرون؟

 

مادرم می‌گوید: از تلویزیون سریع یاد می‌گیرند؛ تازه، این ترکی هم یاد گرفته!

 

حاج‌آقا متعجب می‌شوند!

 

ـ شماها ترکی هم بلدید؟

 

ـ بله! وقتی به ترکی می‌خواهم چیزی به مادرش بگویم که این بچه متوجه نشود، از بس به ترکی حرف زدن ما دقت کرده، یاد گرفته!

 

حاج‌آقا آلِم را در آغوش می‌کشند و چندین بوسه بر سر و صورتش می‌زنند.

 

* تسنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۰۹:۴۴

دبیرخانه مرکزی شورای تبیین آرمان‌های انقلاب وبازخوانی خط نورانی امام(ره) ومقام معظم رهبری بار دیگر تاکید کرد که این مجموعه مطلقا در راستای انتخابات و اهداف سیاسی خاص هیچگونه ماموریت، برنامه واقدامی ندارد.

در نامه ارسال شده از سوی این دبیرخانه به شورای استان‌ها آمده است: هریک از اعضای شورای استانی که مایل به حضور در عرصه انتخابات مجلس شورای اسلامی هستند، باید حداکثر تا اول آذرماه از عضویت خود در این شورا استعفا دهند.

متن کامل این نامه به شرح زیر است:

بسمه تعالی

باسلام واحترام

مستحضرید که یکی از مهمترین ماموریت‌های اینمقطع نیروهای متعهد به انقلاب اسلامی بازخوانی، تبیین و نشر مبانی و آرمان‌های بلند انقلاب واندیشه ها ودیدگاههای امام خمینی(ره) ومقام معظم رهبری (مدظله العالی) میباشد.

به همین منظور طی دوسال گذشته شوراها و کارگروه‌هایی در تهران، استان‌ها و شهرستان‌ها شکل گرفته و بحمدالله دراین راستا توفیقات ارزنده ای حاصل گردیده است.

همانگونه که از ابتدا و بارها در جلسات و ملاقات‌ها تاکید شده است، این مجموعه مطلقا درراستای انتخابات واهداف سیاسی خاص هیچگونه ماموریت، برنامه واقدامی ندارد.

ازاین روضروری است به آن دسته از عزیزانی که درشوراها عضویت وقصد ورود به عرصه انتخابات مجلس شورای اسلامی را دارند اعلام فرمائید که حداکثر تا تاریخ ۱/۹/۹۴ از شوراها استعفا دهند.

ضمنا شوراهای استانی طبق دستورالعمل در اولین نشست خود نسبت به تعیین جایگزین افراد مستعفی اقدام و متن استعفای افراد فوق الذکر و صورتجلسه جایگزینی آن را به این دبیرخانه ارسال نمایند.

دبیرخانه شورای مرکزی

۲۵ آبان۹۴

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۰۹:۰۷


محموداحمدی نژاد با رویکرد دیپلماسی عمومی بارها هژمونی غرب را دچار خدشه کرد و نشان داد محور مقاومت با مرکزیت ایران الگوی مناسبی برای پیشرفت در تمامی عرصه هاست.این نوع برخورد رئیس جمهور سابق ایران باعث شکل گیری یک جریان فکری عمیق نه تنها در ایران و خاورمیانه بلکه حتی تا آمریکای جنوبی و بیخ گوش ایالات متحده شد.ـ

سید محمد مهدی خازنی:

ـ

سال ۸۴ زمانی که احمدی نژاد وارد عرصه انتخابات شد شاید کمتر کسی برای او شانسی متصور بود تا بر مسند ریاست جمهوری اسلامی ایران بنشیند اما وی که سال ها سابقه فعالیت سیاسی را در کارنامه داشت خوب می دانست که چگونه می تواند نظر موافق ملت را به وسیله تبیین شعار های حقیقی انقلاب به دست آورد.

ـ

از جمله مهم ترین این شعار ها عدالت در توزیع ثروت و کوتاه نمودن دست چپاولگران بوداما این مشی احمدی نژاد به مذاق بازندگانی که سالها تمام قدرت سیاسی و بواسطه آن ثروت کشور را در سیطره داشتند خوش نیامد چرا که قطعا در ادامه رییس جمهور جدید دیگر به خواسته های آنان تن نمی داد و مطمئنا بر سر راهشان مانعی جدی بود.

ـ

مطابق انتظار مخالفان رئیس جمهور سابق بیکار ننشستند و به انتقاد از اقدامات دولت پرداختند ولی هرچه از عمر دولت نهم می گذشت محبوبیت احمدی نژاد افزایش پیدا می کرد، دراین بین آنچه که برای مخالفان، رعب انگیز به نظر می رسید از دست رفتن پایگاه اجتماعی این گروه بود؛ گروهی که پس از انقلاب هر چند در برخی مواضع با هم متضاد بودند اما قواعد بازی را خوب رعایت می کردند تا قدرت را به آسانی واگذار نکنند بلکه از شکلی به شکل دیگر صاحب آن شوند.

ـ

 

رفتار های احمدی نژاد نه تنها با قواعد سیاستمدارن ایران همخوانی نداشت بلکه تبدیل به چالشی جدی برای چارچوب های کثیف سیاست جهانی شد تا فصل نوینی در گفتمان انقلاب اسلامی چه در بعد داخلی و چه در ابعاد خارجی ایجاد شود، هرچند این طرز تفکر برخاسته از اندیشه بنیانگذار انقلاب و رهبری بود ولیکن به دلیل زمامداری عده ای بی تفاوت نسبت به این موضوع به ورطه فراموشی سپرده شد بود.

ـ

تلاش شبانه روزی محمود احمدی نژاد در راستای شعار هایی که بر مبنای تفکرش داده بود باعث شد تا روز به روز بر تعداد حامیان مردمی وی افزوده شودزیرا ملت ایران هیچگاه تا پیش از وی چنین حجمی از خدمت را از جانب مسئولان خود ندیده بودند اما همین خدمت بی وفقه باعث شد تا دشمنی ها هم رو به فزونی گذارد.مخالفانی که تا دیروز امید به بازگشت داشتند،ادامه وضع موجود را زمینه ساز اضمحلال کامل خود در عرصه سیاسی کشور می دیدندو تصمیم به عداوت با احمدی نژاد گرفتند.

ـ

دشمنان رئیس دولتهای نهم و دهم در گام نخست تلاش نمودند تا با کارشکنی های اقتصادی چنان فشاری را بر دولت احمدی نژاد ایجاد نماید تا پایگاه مردمی به وجود آمده برای وی را نابود سازند ولی تدابیر رئیس جمهور سابق به گونه ای علمی و قابل انعطاف بود که ذره ای فشار بر دوش مردم سنگینی نکرد مگر در ماه های پایانی دولت دهم که احمدی نژاد تنها ماند و جنگ تمام عیار اقتصادی با توطئه به هم ریختن بازار سکه و ارز بروز یافت، هر چند بخش عمده ای از لایه های اجتماعی همان شرایط را نیز بر رکود کشنده و ویرانگر کنونی ترجیح می دهند.

ـ

کنش و واکنش های دکتر احمدی نژاد در عین حساب شده بودن غیر قابل پیش بینی هم بود تا جایی که مدیریت ایران را در حوزه تعیین قیمت نفت وگاز تبدیل به فرصتی استثنایی کرد تا بتواند جهشی رو به جلو را برای اقتصاد ایران به ارمغان بیاورد. ایران موفق شد قیمت نفت را به طرز بی سابقه ای افزایش دهد، درآمد حاصل از فروش نفت باعث شد ایران شاهد یک رشد بی سابقه در همه زمینه ها بویژه زیر ساخت های اساسی شود.

ـ

اجرای طرح هدفمندی یارانه ها و طرح مسکن مهر موج دیگری از استقبال افکار عمومی را نسبت به جریان احمدی نژاد ایجاد کرد.

ـ

ویژگی های مثبت دولت نهم و دهم به حدی زیاد بود که ضمن بهبود اوضاع اقتصادی توانسته بود بستری مناسب برای فعالیت های فرهنگی نیز ایجاد کند، به عبارت دیگر محمود احمدی نژاد با مطلوب سازی نسبی وضعیت معیشت و رفاه ملت ایران نشان داد، مقاومت در برابر جریان سرمایه داری گفتمانی است که هم باعث خودباوری داخلی می شود و هم اقتدار بین المللی را درپی دارد.

ـ

ضدیت آشکار دکتر احمدی نژاد باتفکرات سرمایه داری ضمن بروزجدی دشمنی های داخلی موجب احساس خطر گسترده در میان داعیه داران اصلی آن در دنیا یعنی صهیونیست ها شد؛ رئیس جهور سابق جمهوری اسلامی بارها اساس رژیم صهیونیستی و هولوکاست را زیر سوال برد.

ـ

 

محموداحمدی نژاد با رویکرد دیپلماسی عمومی بارها هژمونی غرب را دچار خدشه کرد و نشان داد محور مقاومت با مرکزیت ایران الگوی مناسبی برای پیشرفت در تمامی عرصه هاست.این نوع برخورد رئیس جمهور سابق ایران باعث شکل گیری یک جریان فکری عمیق نه تنها در ایران و خاورمیانه بلکه حتی تا آمریکای جنوبی و بیخ گوش ایالات متحده شد.

ـ

دیپلماسی عمومی دولت سابق به اندازه ای موفقیت به همراه آورد که شیمون پرز رئیس وقت رژیم صهیونیستی در گفت و گو با فاکس نیوز در مهرماه سال ۱۳۸۹ گفت: “ما باید وضعیتی به وجود بیاوریم که درآن، بودن با احمدی نژاد به یک ننگ تاریخی تبدیل شود. اویک دیکتاتوراست. اویک قاتل است. او یک تروریست است. او تقریبا به عنوان یک قهرمان فرهنگی پذیرفته شده است. چنین وضعیتی مایه شرمساری است. ماباید ارزشهایمان راتقویت کنیم. باید اهمیت شرمساربودن را برگردانیم.

ـ

نکته جالب توجه پس از این سخنان رئیس وقت اسرائیل این است که به طرز مشکوک و سازمان یافته ای هجمه های گذشته مخالفان احمدی نژاد، استراتژی سازمان یافته تری پیدا کرد و رسانه ها و شخصیت های گوناگون عداوتی به مراتب شدید تر را در قبال احمدی نژاد به نمایش گذاشتند. تا پیش از این ممکن بود در برخی از مسائل به صورت هماهنگ توپخانه تخریب را بر ضد رئیس جمهور سابق تجهیز کنند اما به دلیل تصمیمات صحیح محموداحمدی نژاد تمام این تخریب ها نتیجه عکس داشت.

ـ

پروژه ای که در ذهن دشمنان قسم خورده رئیس دولت نهم و دهم بود و اکنون نیز ادامه دارد وارد کردن تهمت های بی اساس در گذشته، حال و آینده به دکتر احمدی نژاد است. این پروژه تا زمانی که رئیس جمهور سابق بر سر کار بود به دلیل آنکه رئیس جمهور شخصیتی است که دارای از تریبون قابل توجهی برای پاسخگویی برخوردار است، همواره خنثی می شد ولی در دوسال اخیر با تاکتیکی منظم دنبال شده است.

ـ

هرچند با تمام این تفاسیر مردم به حدی در زمان دولت سابق به بلوغ فرهنگی رسیده اند که نسبت به این تحرکات عکس العمل منفی نشان می دهند ولی جای تاسف فراوان است که چرا در داخل برخی علنا هدفگذاری شیمون پرز را دنبال می کنند.

ـ

یک روز حسین مرعشی هر کس را که از تکرار دولت سابق تنش نلرزد بی شرف می نامند و روز دیگر صادق خرازی برای روی کار نیامدن احمدی نژاد وعده خون ریزی می دهد. به راستی این جماعت که مدعی پیروی از خط امام هستند چرا در هشت سال جنگ ایران با دنیا شرف به خرج نداند و خون خود را فدای ایران و اسلام نکردند؟ آنها اکنون به کدام پشتوانه برای ملت تعیین تکلیف می کنند؟

ـ

به هر ترتیب مردم ایران خود بهتر می دانند بعضی ها که جز آنگلوفیل یا آمریکوفیل بودن فضیلت دیگری درکارنامه ندارند، گویا جدیدا به مقام اسرائیلوفیل نیز نائل شده اند تا خانه هایشان از این هم که هست بزرگتر شود واتومبیل هایشان لوکس تر.

ـ

امابد نیست مستحضر باشند ایرانی باشرف هیچگاه رهنمودهای امام سفر کرده خود را از یاد نخواهد برد که فرمود:هرکجا دشمن از شما تعریف کرد به خودتان شک کنید و به هر کجا حمله کرد آن جا را نقطه قوت خود بدانید.”

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۴ ، ۰۸:۵۰